روزی که ژنرالهای عراقی خطر تامکت را احساس کردند

در این مطلب جریان درگیری نیروی هوایی ایران با عراق و سرنگون ساختن 5 یا 6 فروند هواپمای عراقی تنها در 17 دقیقه آن هم هنگامی که ژنرالهای عراقی سوار بر هلی کوپتر در صحنه حضور داشتند را خواهید خواند .

 

در 20 نوامبر 1982 (29 آذر 1361) نیروهای عراقی در منطقه ای بین عین خوش و موسیان به خاطر عملیات محرم که توسط ایران انجام شده بود در شرایط بحرانی قرار داشتند . نیروهای عراقی توانسته بودند سکوهای نفتی عراقی بسیاری را تصرف کنند و خط ارتباطی بین دو منطقه عین خوش و موسیان را قطع کنند . نیروی هوایی عراق هم به دلیل حضور رهگیرهای نیروی هوایی ایران و سایت های موشک SAM کاری نمی توانست انجام دهد . هوانیروز عراق هم وضع بهتری نداشت . همه تلاشهای این نیرو بی نتیجه مانده بود . هلی کوپترهای عراقی یا توسط رهگیرهای ایرانی ساقط شده بودند یا بادهای شدید و هوای بد مانع کار آنها شده بود . نیروهای پیاده عراقی نیز تلفات بسیاری داده بودند . نزدیک به 3500 سرباز کشته شده و خط مقدم عراق نیز در حال سقوط بود . در این زمان ژنرال ماهر عبد الرشید و ژنرال عبدالجبار محسن تصمیم گرفتند تا وضع نیروها در خط مقدم را بررسی کنند .

 

صبح روز بعد ( 30 آذر 1361) هر دو ژنرال سوار بر یک فروند Mi-8 به خلبانی سرگرد س موسی شدند . این هلی کوپتر توسط 3 فروند Mi-8 دیگر و یک فروند Mi-25 اسکورت می شد . همچنین 4 فروند میگ 21 و 4 فروند میگ 23 نیز برای پوشش هوایی در منطقه حضور داشتند .

 

در همان حال در آن طرف مرز در ایران در حوالی ساعت 10 و 40 دقیقه صبح در ارتفاع 40000پایی دو فروند F-4E خود را برای سوخت گیری از یک تانکر B-707 و سپس حمله به عراق آماده می کردند . تانکر B-707  نیز توسط دو فروند F-14  اسکورت میشد . هدایت تامکت لیدر را کاپیتان خسروداد بر عهده داشت . تامکت ها در نزدیکی تانکر پرواز می کردند و با رادارهای قدرتمند خود آسمان را زبر نظر داشتند . در ساعت 10 و 45 دقیقه زمانی که اولین فانتوم سوخت گیری را شروع کرد  کاپیتان خسروداد در صفحه رادار تامکت خود چندین هدف پروازی با فاصله از یکدیگر را مشاهده کرد . تمامی اهداف در رنج موشک فینیکس قرار داشتند .

اگرچه به او اکیدا دستور داده شده بود که وارد آسمان عراق نشود یا تانکر را بدون محافظ قرار ندهد او تصمیم گرفت تا به اهداف پروازی حمله کند . پس ابتدا به تامکت دوم که فقط با اسپارو و سایندوایندر مجهز شده بود دستور داد که در کنار تانکر باقی بماند و از آن مراقبت کند و سپس به سمت عراق حرکت کرد .

او و کمک خلبانش به سرعت 2 عدد فینیکس و 2 عدد اسپارو به طرف هواگرد های عراقی شلیک کردند . تلاش آنها وقتی به ثمر رسید که دیدند در صفحه رادار هواپیمایشان نقاط کمتری دیده می شود .

 

در همان زمان هواپیماهای عراقی از حضور تامکت در نزدیکیشان اطلاعی نداشتند . اولین نشانه های خطر برای هلی کوپتر حامل ژنرالها وقتی نمایان شد که یکی از هلی کوپترهای اسکورت که چند کیلومتر جلوتر حرکت میکرد پیغام اخطاری ارسال کرد با این مضمون که 3 فروند از هواپیماهای اسکورت کننده در آسمان آتش گرفته اند و در حال سقوط هستند .  ثانیه هایی بعدتر یکی از خلبانان میگ ها پیغامی ارسال کرد که آنها نمیدانند از کجا مورد جمله قرار گرفته اند ولی به هلی کوپتر حامل ژنرالها توصیه کرد که حتما در جایی امن فرود بیاید .  سرگرد موسی (خلبان هلی کوپتر ) وقتی که خودش تکه های میگ های در حال سقوط را در آسمان دید به سرعت تغییر مسیر داد و به طرف داخل عراق حرکت کرد . در واقع بازدید ژنرالها از منطقه قبل از اینکه شروع شده باشد تمام شده بود .

کاپیتان خسروداد بعد از ساقط کردن یک فروند میگ 21 و دو فروند میگ 23 مجددا به داخل ایران و کنار تانکر بازگشت و خبر وجود میگ ها در منطقه را به اطلاع فانتوم ها رساند . متاسفانه رادار تامکت او هلی کوپترها را که در ارتفاع پایین و بین تپه ها حرکت می کردند ردیابی نکرده بود . فانتوم ها نیز تصمیم گرفتند تا با میگ های موجود در منطقه درگیر شوند . ولی در مسیر به یک فرمیشن از SU-22 ها برخورد کردند که برای بمباران راهی ایران بودند . پس با آنها درگیر شدند حاصل این درگیری ساقط شدن یک فروند سوخو 22 و فرار مفتضحانه بقیه سوخو ها بود .

درگکیری ها همانروز مجددا ادامه یافت . خدمه یک فروند هلی کوپتر کبرای ایرانی به خلبانی علی شافی و  علایی در حالیکه سوخت کافی نداشتند با یک فروند Mi-25 و یک فروند SA.342L درگیر شدند . به دلیل کمبود سوخت فقط با تیربار به سمت Mi-25 شلیک کردند و منتظر دیدن نتیجه نشدند و به سمت ایران برگشتند .  این دو بزرگوار 5 روز بعد تر از این جریان هنگام پرواز مورد اصابت ضدهوایی عراق قرار گرفتند و به شهادت رسیدند .

روحشان شاد.

خلبان شهید حسین خلعتبری

خلبان شهید حسین خلعتبری

شکارچى ناوهاى اوزاملقب به حسین ماوریک

Image

 


  • اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز عراقی چسبیده باشد آن را با خون خود در روی زمین می شویم.
  • می گفتند نیروی دریائی عراق را خلعتبری و دوران نابود کردند و این گفته مستند بود.
  • خلعتبری در انهدام ناوهای نیروی دریایی عراق به ویژه ناوهای اوزا آن قدر شجاعت و مهارت از خود نشان داده بود که به شکارچی ناوهای اوزا مشهور شده بود.
  • در یکی از ماموریت های حساس پروازی با انهدام یک ساختمان نظامی، 48 افسر عالی رتبه و دو ژنرال عراقی را به درک واصل کرده بود.

     

  • در طول حضورش در دوران جنگ تحمیلی بیش از 70 پرواز برون مرزی برفراز خاک دشمن داشت. این رقم تا زمان شهادتش بالاترین آمار پروازهای عملیاتی در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.برابر اظهارات متخصصان پرواز، وی در استفاده از هواپیمای اف 4، انجام مانورها و عملیات های جنگی، انهدام هدف و شلیک موشک ماوریک همتا نداشت.  آن قدر در مهار هواپیما و شیرجه های پروازی مهارت داشت که در هر شیرجه ای می توانست چند هدف را همزمان منهدم کند. در مجله های جنگی آمریکا بارها از شهید خلعتبری به عنوان یک نابغه جنگی و خلبان توانمند درهدایت هواپیمای اف 4، در پروازها و مانورهای حساس نظامی و عملیاتی نام برده شد. همچنین نام او به عنوان یکی از شاگردان موفق وممتاز دانشگاه شپارد و تگزاس در فراگیری علوم خلبانی اف 4 طی دوران آموزشش در مصاحبه ها و گفتگوهای اساتید این دانشگاه برده شد.در سال 2006 یکی از مجلات جنگی آمریکا ویژه نامه ای در مورد مهارت های پروازی و ابتکار عمل ها و خلاقیت های خلبان شهید خلعتبری منتشر کرد. حسین خلعتبری در سال 1328 در روستای بصل کوه رامسر دیده به جهان گشود و در نخستین روز فروردین ماه سال 1364 در نبردی نابرابر با سه فروند هواپیمای دشمن در آسمان کردستان مورد اصابت موشک یکی از هواپیماهای عراقی قرار می گیرد و به معراج ابدی می شتابد.طبق وصیت خودش در قلعه میرزاکوچک خان دفن گردید تا آنگونه که خود میخواست روحش نیز پاسدار مرز و بوم وطن اسلامیمان باشد.

    زمانی که برای آموزش دوره خلبانی به آمریکا سفر می کرد به مادرش وکالت داد تا حقوق ماهیانه اش را برای رفع مشکلات نیازمندان هزینه کند.
        از اولین خلبانانی بود که ساعاتی پس از شروع جنگ تحمیلی و بمباران فرودگاه مهرآباد در کنار 140 فروند هواپیمای جنگنده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در آسمان بغداد ظاهر شد در حالی که فرماندهی 8 فروند از آن جنگنده ها را خودش به عهده داشت.
        از طرف نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به عنوان نماینده ویژه در دادگاه بین المللی لاهه حضور یافت تا در برابر دولتمردان غربی و عربی از حقوق کشور عزیزش دفاع کند و در این امر خطیر با ابتکار عملی که در آن جا بروز داد حقانیت ایران را در جنگ ثابت کرد.
        با وجود اینکه مدت ماموریت او در دادگاه لاهه 2 ماه بود، به همه وعده ها و وسوسه های سران کشورهای آمریکا و انگلیس پشت پا زد. ادامه امور را به کاردار ایران در سوئیس سپرد و پس از 15 روز به کشورش بازگشت. طبق اظهارات خودش نمی توانست شب ها و روزها را در سوئیس با آرامش طی کند که جنگنده های دشمن آرامش را از هموطنانش گرفته اند.
        علاوه بر انجام مانورها و عملیات های جنگی غیرقابل تصور با هواپیمای جنگنده اف 4 در شلیک موشک ماوریک آموزش تخصصی دیده بود و مهارت فوق العاد ه ای داشت. برای همین، میان ژنرال ها و افسران نیروی دریایی دشمن به حسین ماوریک شهرت پیدا کرده بود.
        به خاطر همین تخصص، مدتی را در هوانیروز جهت آ موزش خلبانان بالگرد جنگنده کبری برای شلیک و کاربرد موشک ماوریک سپری کرد.
        تاسیسات نفتی، یگان های دریایی، اسکله های البکر و الامیه، پل الاماره و پالایشگاه کرکوک بارها توسط او مورد حمله و تخریب قرار گرفت.
        در طول حضورش در دوران جنگ تحمیلی بیش از 70 پرواز برون مرزی برفراز خاک دشمن داشت. این رقم تا زمان شهادتش بالاترین آمار پروازهای عملیاتی در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.
       وی به همراه شهید دوران، دورکن اصلی و محوری نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در عملیات مروارید (آذرماه 59) محسوب می شود که منجر به انهدام و نابودی نیروی دریایی ارتش عراق طی ماه های آغازین جنگ شد.
        انهدام 23 ناو پیشرفته اوزا مربوط به نیروی دریایی عراق (با قیمتی بالغ بر 240 میلیون دلار) در پروازهای عملیاتی شهید خلعتبری در خلیج فارس به همراه سایر تیزپروازان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران کمردشمن را در جنگ های دریایی شکسته بود.
        وقتی شهید خلعتبری به همراه شهید دوران و برخی دیگر از خلبانان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش ایران در پروازهای عملیاتی و متهورانه خود همراه با انهدام ناوهای اوزا، ناوهای مین جمع کن، نیروبر و اژدرافکن دشمن را نابود کردند، نیروی دریایی ارتش عراق در همان ماه های نخست آغاز جنگ کاملابرچیده شد. در حقیقت خاطر فرماندهان عالی رتبه ایرانی را از این حیث آسوده نمودند.
        خلعتبری در انهدام ناوهای نیروی دریایی عراق به ویژه ناوهای اوزا آن قدر شجاعت و مهارت از خود نشان داده بود که به شکارچی ناوهای اوزا مشهور شده بود.
        برابر اظهارات متخصصان پرواز، وی در استفاده از هواپیمای اف 4، انجام مانورها و عملیات های جنگی، انهدام هدف و شلیک موشک ماوریک همتا نداشت.
        آن قدر در مهار هواپیما و شیرجه های پروازی مهارت داشت که در هر شیرجه ای می توانست چند هدف را همزمان منهدم کند.
        در یکی از ماموریت های حساس پروازی با انهدام یک ساختمان نظامی، 48 افسر عالی رتبه و دو ژنرال عراقی را به درک واصل کرده بود.
        در مجله های جنگی آمریکا بارها از شهید خلعتبری به عنوان یک نابغه جنگی و خلبان توانمند درهدایت هواپیمای اف 4، در پروازها و مانورهای حساس نظامی و عملیاتی نام برده شد.
        همچنین نام او به عنوان یکی از شاگردان موفق وممتاز دانشگاه شپارد و تگزاس در فراگیری علوم خلبانی اف 4 طی دوران آموزشش در مصاحبه ها و گفتگوهای اساتید این دانشگاه برده شد.
        در سال 2006 یکی از مجلات جنگی آمریکا ویژه نامه ای در مورد مهارت های پروازی و ابتکار عمل ها و خلاقیت های خلبان شهید خلعتبری منتشر کرد.
        پزشکان او را به خاطر پروازهای متعدد و پی در پی و فشارهایی که روی جسم او وارد شده بود از ادامه پرواز منع کرده بودند اما خلعتبری کسی نبود که جسمش را بر خاک و مردم کشورش ترجیح دهد و از این رو توصیه پزشکان و فرماندهان جنگی اش را برای توقف پروازهای جنگی و غیر از آن را نپذیرفت.

     حسین خلعتبری در سال 1328 در روستای بصل کوه رامسر دیده به جهان گشود و در نخستین روز فروردین ماه سال 1364 در نبردی نابرابر با سه فروند هواپیمای دشمن در آسمان کردستان مورد اصابت موشک یکی از هواپیماهای عراقی قرار می گیرد و به معراج ابدی می شتابد.

     

  •  خاطرات یک خبرنگار از قهرمان جنگ دریایی

    اولین برخوردی که با او داشتم اواسط سال 59 بود جوانی تیز با احساساتی ناسیونالیستی . در بین خلبانان گل کرده بود و به قهرمان جنگ دریائی معروف بود. میگفتند نیروی دریائی عراق را خلعتبری و دوران نابود کردند و این گفته مستند بود وقتی شنید میخواهم با او مصاحبه کنم رنگش قرمز شد و حالت شرم شهرستانی بودن در چهره اش نمایان گشت از خاطراتش می گفت و از خشمی که نسبت بدشمن داشت از او خواستم پیامی برای همرزمانش بدهد با احساساتی پاک فریاد زد اگر ذره ای از خاک وطنم به ته پوتین سرباز عراقی چسبیده باشد آن را با خونم در زمین وطن می شویم و نمی گذارم که حتی ذره ای از خاک پاک ایران را این وحشی های بی سر و پا با خود ببرند و معتقد بود سرزمینهائی که بعثی ها با حضور خود آلوده کرده اند فقط با خون طاهر می گردد آن روز عراقیها در قلب خوزستان مستقر بودند و صدها کیلومتر از وطن اسلامی مان را در تصرف داشتند.
    نزدیک دو سال پس از آن تاریخ بار دیگر با ماموریتی دیگر با او ملاقات کردم حسین کاملا عوض شده بود شاید باندازه ده سال پیر شده و همچون دیگر همرزمانش داغ دهها هزار شهید و معلول چهره او را درهم شکسته بود این بار آن حسین دیگر آن جوان ناسیونالیست دیروز نبود یک خلبان پر شور حزب اللهی بود که از سخنرانیش در نماز جمعه رشت و ارتباطش با ائمه جمعه شهرهای شمال سخن میگفت . خیلی صحبت کردیم ولی پر درد ولی روحیه ای آماده نبرد داشت احساس کردم از درد کمر رنج میبرد از او پرسیدم انکار کرد و دوستانش گفتند با بیش از چهار سال جنگ هوائی با دشمن تا دندان مسلح مثل بسیاری از دوستانش حاضر نیست حتی لحظه ای از پرواز کناره گیری کند و یا جای خود را برای انجام ماموریتهای عادی به جوانترها بدهد تا برسد به ماموریت جنگی .
    حسین از خاطراتش میگفت . اولین ماموریت برون مرزی من اول مهر 59 بود پس از بمباران مهرآباد توسط عراق بما دستور دادند بلافاصله با هشت فروند به بغداد حمله کنیم در طول مسیر 5 مایل به 5 مایل برای ما موشک میزدند ولی ما رفتیم پایگاه الرشید و المثنی را در قلب بغداد در هم کوبیدیم خاطره جالب این ماموریت برای من دیدن یک گنبد طلائی در انتهای جنوبی بغداد بود از طریق رادیو به هواپیمای همراه گفتم من یک گنبد طلائی می بینم جناب سرهنگ محققی گفتند زیارتتان قبول آنجا مقبره امام موسی کاظم (ع ) است .
    از حسین خواستم خاطره هفتم آذر را تعریف کند گفت : من در آلرت بودم سرهنگ یاسینی باتفاق ناخدا بزرگی که همراه همدیگر بودند مرا بیدار کردند یاسینی گفت خلعتبری میخواهم بروی زیر آب !! بلند شدم بطرف اسکله البکر والامیه پرواز کردم در همین زمان فرمانده شهید ناوچه پیکان فریاد میزد ای هابیلیان آسمان سمت 210 درجه 12 مایلی چهار فروند ناوچه عراقی مشاهده میشود نابودشان کنید به محض شنیدن صدا بطرف آنها سمت گرفتم دیدم سه تا ناوچه اوزا و یکفروند اژدرافکن عراقی بحالت تدافعی موضع گرفتند که از نظر پدافند هوائی از خودشان دفاع کنند و باضافه هواپیماهای عراقی در همه جا پخش بودند ولی جرات نزدیک شدن بما را نداشتند بمحض اینکه روی ناوچه ها شیرجه کردم ناوچه های عراقی یک موشک بطرف ناوچه ها هدف گیری کردند به ناوچه خودی گفتم مواظب خودتان باشید و بلافاصله دو فروند موشک بطرف ناوچه های عراقی رها کردم به محض اینکه تصمیم گرفتم دو فروند دیگر موشک رها کنم دیدم این دو تا ناوچه از سطح آب محو شدند موشکها را برای دو فروند دیگر فرستادم و سریع برگشتم و با رادیو پیام دادم که هواپیمای کشت فورا بمنطقه بیاید و باو گفتم یک ناوچه مانده برو کارش را تمام کن . سروان ساجدی بود با وجود درد شدید کمر وگردن رفت و علاوه بر آن ناوچه سه فروند دیگر از ناوچه های عراقی را در دهانه ام القصر نابود کرد. من بلافاصله پس از پیاده شدن از هواپیما از این آشیانه به آن آشیانه رفتم موتور سمت راست را روشن کردم صبحانه نخورده بودم سرگرد ضرابی مقداری نان آوردند داخل کابین خوردم و بلافاصله خودم را بمنطقه عملیاتی رساندم دو تای دیگر از ناوچه های عراقی را به عمق دریا فرستادم با ناوچه پیکان تماس گرفتم گفتند دو تا دیگر در حال فرار هستند در یک کیلومتری آبهای کویت یکی از آنها را زدم و دیگری به جزیره بوبیان کویت پناهنده شد که مامجاز به زدن آن منطقه نبودیم با وجودی که کویت عملا ناوچه دشمن را پناه داده بود!!
    فردای آنروز سرهنگ عابدین در منطقه پرواز داشت گفت یک کشتی خیلی بزرگ وارد آب شده این در حالی بود که پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی ایران بر فراز اسکله البکر و والامیه به اهتزاز درآمده بود به من دستور داد فورا بمنطقه بروم بلند شدم آن غول بزرگ را در منطقه دیدم پل فرماندهی را زدم یک موشک هم به شکم این ناو زدم آمدم از بالای سرش رد شدم دیدم باند هلی کوپتر دارد چهار تا کاتیوشای سینه دارد شعله آتش از آن زبانه میکشد ولی هنوز غرق نشده من نشستم بما اطلاع دادند که این ناو هنوز غرق نشده بروید دوباره آنرا بزنید من اعتراض کردم گفتم من آنرا زدم بروید و آنرا یدک کنید این توی آبهای ماست شهید فکوری با من تماس گرفت در حالیکه سخت عصبانی بود دلیل نرفتن مرا نپرسید و اجازه نداد من صحبت کنم موضوع را نمیدانست ولی با فریاد بمن دستور داد و من دستور را اجرا کردم از بالا بمن گفتند استراق سمع شده این ناو حدود هشتصد نفر نیرو دارد و نیروبر عراقی بوده وقتی بالا سر آن رسیدم دیدم طوفان شدید است و هلیکوپترهای عراقی قدرت حرکت ندارند با تمام موشکهایم آنرا هدف قرار دادم فردا صبح بما اطلاع دادند که غرق شده مجددا ماموریت یافتم که دو تا ناوچه عراقی که در آب سرگردان بودند بزنم آنها اوزا نبودند بعدا اسرای عراقی گفتند اینها مین جمع کن بودند بازدن آنها کمر ما را شکستید.
    خلعتبری با شور و اشتیاق تا آخرین ماموریتش را در جهت نابودی نیروی دریائی عراق برای من یکی یکی تعریف کرد که بعلت طولانی شدن مطلب توجیح دادیم که در آرشیو تاریخ جنگ بماند در پایان میگفت خوشحالم که با افتخار بگویم امروز دیگر عراق فاقد نیروی دریائی است و دیگر سیطره خلیج فارس در قدرت ارتش جمهوری اسلامی ایران است .
    خلعتبری از برخورد تندش با افضلی و خیانتهای او سخن میگوید خاطرات دردناک جنگ نیروی هوائی با نیروهای زرهی عراق و شهادت پاکترین فرزندان امت اسلامی را که از کابین هواپیمایشان به عرش اعلی عروج کردند سقوط دردناک خرمشهر در حالیکه هر 5 دقیقه به 5 دقیقه نیروهای عراقی را بمباران میکردیم ولی بعلت خیانت بنی صدرها نیروهای مردمی مسلح در جبهه نبودند تا مانع از سقوط شهرها شوند.
    بغض گلویش را گرفته هق هق گریه می کند میگوید اخباری از آبادان برای ما فرستادند که یک دیده بان گزارش داد که 16 نفر عراقی به یک زن عرب خوزستانی تجاوز کرده اند به سرهنگ محققی گفتم بعد رسیدم آنجا روی خرمشهر محققی آنها را به رگبار بست اینقدر پائین آمده بود که من فکر کردم الان زمین میخوریم وقتی اوج گرفتیم خاک از آنجا بلند شد.
    افتخار میکنم که مردانه جنگیدیم شبها باتفاق دوران سعیدی سپید موی ضرابی در آشیانه می خوابیدیم تا هر لحظه نیاز باشد در دسترس باشیم یکروز بما ماموریت دادند پل العماره را بزنیم پل درست وسط شهر بود وقتی من رفتم روی پل در اوج فشار ضد هوائی ها دیدم اتومبیل های رنگ وارنگ که مشخص بود ماشین شخصی است روی پل در حرکت هستند با قبول خطر دور زدم و پس از رد شدن اتومبیلها پل را زدم وقتی از من در این مورد سئوال شد گفتم یک لحظه احساس کردم (یک بچه داشتم آن زمان یکسالش بود) که توی ماشین ممکن است بچه یکساله اش مثل آرش من وجود داشته باشد چطور قبول کنم که پدر بچه سوخته خودش را بغل کند ولی آنها با ما چه کردند.
    من در دزفول بودم که زن لری بچه سوخته اش را گذاشت بغل من و گفت بی غیرت تو خلبان مائی بگیر!!ما یک چنین صحنه هائی را دیدیم خواستم باو بگویم مادر ما بی غیرت نیستیم ولی اسلام بما اجازه اینکار را بما نمیدهد ولی دیدم زن خیلی عصبانی است احساس کردم بچه من است هیچ فرقی ندارد چون ما می جنگیم برای بقای بچه ها در آینده که بتوانند شرافتمندانه زندگی کنند امروز ما به این ملت مدیون هستیم باید بجنگیم و بمیریم و اینگونه مردن افتخار ماست ولی تاب تحمل دیدن این صحنه ها را نداریم چه بکنیم یک ملت مظلومی هستیم در مقابل جهان کفر و الحاد زمانی که خبر سقوط خرمشهر را شنیدم و مطلع شدم که به پیرها و بچه ها هم رحم نکرده اند و به زنها تجاوز کرده اند قسم خوردم گفتم به خدای لایزال قسم می خورم به شرفم قسم میخورم اینبار اگر وارد خاک عراق شوم شهرک صفوان را باخاک یکسان می کنم ولی وقتی وارد خاک عراق شدم انگار اول شهر یک مدرسه بود من با چشم خودم دیدم که مادری پرید و بچه اش را گرفت زیر شکمش و خوابید روی بچه در همان لحظه یکدفعه بخود آمدم و نزدم و وقتی رد شدم از شدت خشم چند تا فشنگ روی هوا خالی کردم ورد شدم رفتم روی گمرک صفوان کامیونهای مهمات را زدم شاهد این صحنه ها بوده ایم مردم خرمشهر را میدیدم که پای برهنه در بیابانها سرگردان شده بودند تا از تیررس دشمن دور شوند و بچه هاشان را کول کرده بودند و وقتی که هواپیمای ما رد می شد فکر میکردند هواپیمای دشمن است و از ترس خودشان را توی خاکها و لجن زارها پرتاب میکردند و منتظر کامیون نظامی یا سپاهی بودند که از منطقه خارج شوند من این را میگویم که تاریخ بنویسد و آیندگان ما بدانند که در اوج مظلومیت میجنگیم و هیچ باکی نداریم اگر یک میلیون نفر هم از ما شهید شوند و خودمان هم بمیریم و فرزندانمان هم کشته شوند همچون بی گناهانی که تاکنون مرده اند باز هم تسلیم نمی شویم تا دنیا بفهمد ایرانی مسلمان هرگز در مقابل هیچ تجاوزی سکوت نمی کند و تا نابودی متجاوز دست از کار نمی کشد.
    با اینکه بیش از هفتاد مرتبه بخاک عراق حمله کرده ام ولی باین قانع نیستم من باید بجنگم و مرگ برای من افتخار است و در وصیتنامه ام ذکر کرده ام در ولایت خودمان شیرود کوهی هست که میگویند میرزاکوچک خان در آنجا برعلیه روسیه . همان روسیه ای که امروز به دشمن ما موشک میدهد می جنگیده اگر افتخار شهادت نصیب من شد آنچه از من باقی ماند حتی اگر ذره ای از گوشت بدن من باشد مرا در قله آن کوه دفن کنید تا روح من هم پاسدار این مرزوبوم باشد.
    ما امروز از روی ضعف سخن نمی گوئیم و از موضع قدرت با مسئله جنگ برخورد می کنیم شما در اینجا شنیدید که رادار گفت وقتی یک هواپیما رفت توی شکم سی فروند هواپیمای دشمن آنها چطور مثل بز فرار کردند بله ما قوی هستیم و تا زمانیکه اتکال به خدا داریم از هیچ چیز نمی هراسیم حتی از مردن بچه هامان نمی ترسیم از دیدن صحنه سوختن کودکان این مرزوبوم در آتش موشک این از خدا بیخبرها متاثر می شویم متاسف می شویم اشک در چشمانمان حلقه می زند ولی هرگز پاهامان سست نمی شود و امیدوارم که هر چه سریعتر این ملت شاهد پیروزی را در آغوش گیرند چه ما زنده باشیم و چه نباشیم و اطمینان دارم که در آینده ای نه چندان دور ارتش پیروز اسلام در مقابل ملت رژه میرود و پیروزی را جشن می گیرد از حسین می خواهم که باز از خاطراتش بگوید از روحیه خلبانها از نحوه شهادت همرزمانش او ادامه می دهد روحیه بچه ها خیلی بالاست همین چند روز پیش بود ماموریتی برای انهدام تاسیسات پایگاه شعیبیه داشتم یکی از بچه ها که با هم پرواز می کردیم می گفت حسین مثل اینکه نوک مگسک این موشکها کج است گفتم چطور گفت تا حالا 28 تا موشک برای ما زده اند ولی هیچکدام بما نخورده واقعا اینها معجزاتی بوده که ما شاهدش بوده ایم .
    خاطرات تلخ و شیرین زیاد است یک روز ماموریت داشتیم نیروهای عراقی را پشت خرمشهر بمباران کنیم رضا کرمی که بچه خرمشهر بود روحیه عجیبی داشت با لهجه خرمشهری می گفت تحمل دیدن سقوط خرمشهر را ندارم و دوست دارم که اگر قرار است عراقی ها وارد خرمشهر شوند از روی جسد من رد شوند چند بار ماموریت رفت بار آخر موشک به بال هواپیمایش اصابت کرد و بدنش تکه تکه شد فاصله محل شهادتش تا خانه پدریش شاید کمتر از یک کیلومتر بود آخرین کلمه که از او شنیدم این بود بچه ها خداحافظ !! این صحنه برای من دردناک بود گرچه او به آرزویش رسید و منهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر...
    از خاطره های خوب بگم که خداوند چگونه حامی ماست یکروز بمن ماموریت دادند که هدفی را پشت سر نیروهای پشتیبانی عراق بزنم و ماموریت حیاتی بود بایستی چهارصد و شصت مایل از وسط پدافند قوی عراق در ارتفاع بالا پرواز کنم آن به آن موشک میزدند درست روی هدف یک موشک سام 6 از بالای کاناپی من رد شد هواپیما لرزید در همین زمان من در وسط نیروهای عراقی تعدادی از این خانه های متحرک را دیدم ناخودآگاه مثل اینکه بمن الهام شد با اینکه هدف زدن تانکهای دشمن بود ولی این خانه ها را هدف گرفتم و دقیق زدم درست ساعت شش ونیم صبح بود پس از انجام ماموریت معجزه آسا به پایگاه برگشتم در گزارشم نوشتم که تعدادی خانه متحرک را زدم روز بعد از اطاق ویژه اطلاع دادند که به خلعتبری بگوئید دیدت عالی بوده زمانی که آنجا را زدی چهل و هشت افسر عالیرتبه و دو ژنرال عراقی در داخل این خانه ها بوده اند و بدرک واصل شده اند... و ما رمیت و لکن الله رمی ... خدا را شکر کردم .
    جنگیدن ما را خسته نمی کند زجر ما از عدم هم آهنگی در ابتدای جنگ بود که بحمدالله برطرف شده یکروز شهید آیه الله بهشتی به گردان خلبانها آمده بود متاسفانه من بایشان پرخاش کردم گفتم من از سیاست چیزی نمی دانم اینقدر میدانم که آقای بنی صدر تقصیر همه ناهماهنگی ها را بگردن شما می گذارد من نمی دانم بنی صدر چه میخواهد و شما چه می خواهید من عمل می خواهم من نیرو می خواهم من در ازای فداکاری بچه ها نیرو میخواهم که وقتی نیروهای عراق را می زنیم اقلا نیروئی در زمین باشد تا مانع پیشروی مجدد آنها شود تا کی با فانتوم باید به جنگ تانک و نیروی پیاده برویم شهید بهشتی با متانت خاص خودش گفت تاریخ قضاوت خواهد کرد که ما حق می گوئیم یا آقای بنی صدر و امروز می بینیم بهشتی ها با خون خود سند حقانیت خود را به ملت ارائه دادند و بنی صدرها به دریوزگی ارباب پناه برده و سرشان در آخور حامیان صدام است . یادم هست یکروز بنی صدر قبل از پرواز در حالیکه برایش خیلی بی ارزش جلوه می کرد از من پرسید کجا را می خواهید بزنید گفتم اطراف خرمشهر گفت شما یکهفته صبر کنید نیروهای ما میرسد یک هفته سه ماه شد نیروهای رزمنده ما تا آخرین قطره خونشان جلو نیروهای عراقی مقاومت کردند ولی نیروی پشتیبانی کننده نرسید و خرمشهر سقوط کرد. ما هر پنج دقیقه یکبار نیروهای عراقی را بمباران می کردیم ژنرالی که در فتح المبین اسیر شده بود می گفت بین خرمشهر تا شلمچه سه لشگر برای جبران بمباران هوائی مستقر کرده بودیم پشت سرهم پایگاه دزفول را بمباران میکرد بوشهر را میزد همدان را میزد خلبانان همیشه در حال انجام ماموریت بودند و درست هر پنج دقیقه یکبار نیروهای عراقی متجاوز را بمباران میکردند.

    حسین با احساسات خارق العاده ای از مردم حرف میزد و میگفت اگر ارزشمندتر از جانم هدیه ای داشتم حتما باین مردم خوب تقدیم می کردم و بالاخره اینکار را کرد و در یک درگیری نابرابر هوائی پس از اینکه هواپیماهای پیشرفته عراقی را سرنگون کرد هدف موشک دور برد هواپیمای دشمن قرار گرفت و بدن پاره پاره اش را همچون رهبر و الگویش حسین ابن علی علیه السلام به عنوان سند افتخاری باین امت همیشه بیدار تقدیم داشت و پیکرش در میان انبوه کثیری از مردم منطقه که می گفتند تاکنون در منطقه سابقه نداشته طبق وصیت خودش در قلعه میرزاکوچک خان دفن گردید تا آنگونه که خود میخواست روحش نیز پاسدار مرز و بوم وطن اسلامیمان باشد.

  • منابع: http://www.modir-danesh.com/npview.asp?ID=1447147

  • http://airtoair.blogfa.com/

  • سرلشگر شهید جواد فکوری

    سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری
    فرمانده نیروی هوایی و وزیر دفاع


     



    گفتن از شهید فکوری بسیار شیرین و بسیار تلخ است

    شناسایی شخصیت شهید فکوری و مطلب درباره او نوشتن، هم شیرین است و هم تلخ.
    ذکر شادی های، پیروزی ها، شکست ها، غم ها،همه وهمه باعث می شود که شوق برای شناخت شخصیت والای او بیشتر شود.
    دریکی از روزهای سرد زمستان دی ماه سال 1317 در محله چرنداپ شهر تبریز در یک خانواده مذهبی متولد شد.
    پدر شهید فردی مذهبی و از کاسب های جزء بود. به دلیل این که کارش رونق نداشت، به همراه خانواده به تهران عزیمت می کند. جواد در این موقع دوران کودکی را سپری می کند. پس از طی شدن دوران کودکی، برای گذراندان دوره تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه اقبال می شود و پس از آن تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان مروی تهران آغاز و در سال 1337 مدرک دیپلم خود را با موفقیت کسب می کند.
    فکوری در سال 1338 در کنکور سراسری شرکت کرده و در رشته پزشکی پذیرفته شد ولی به خاطر علاقه زیادی که به خلبانی داشت، با انصراف دادن از تحصیل در دانشگاه در مهر ماه همین سال وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز، اولین پرواز مستقل خود را درسال 1339 با هواپیمای T-33 بر فراز آسمان دوشان تپه در وضعیت های مختلف و به مدت یک ساعت ونیم با موفقیت انجام داد.
    فکوری پس گذراندن این دوره، جهت تکمیل آموزش به کشور آمریکا اعزام شد و پس از یک سال و نیم با 263 ساعت آموزش پرواز، موفق به اخذ گواهینامه خلبانی هواپیمای شکاری بمب افکن اف 4 شد و پس از بازگشت به ایران، با درجه ستواندومی در پایگاه یکم شکاری مشغول به خدمت شد و پس از مدتی به پایگاه هوایی شیراز منتقل شد و در گردان تاکتیکی شکاری مشغول به خدمت شد.
    او در سال 1343 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج 2 فرزند پسر و یک دختر است. در طول این مدت وی به پایگاه های مختلف سفر می کرد. ابتدا پایگاه مهرآباد، سه سال پایگاه همدان،‌ 3 سال در تهران، 8 سال در شیراز.

     


    دینم را به درجه نمی فروشم

    در مدت حضور در شیرازف فکوری چهار، پنج سال مطالعات گسترده بر ادیان مختلف انجام داد که این مطالعات باعث گرایش شدید او به اسلام شد. نماز به موقع، قرآن و روزه‌اش ترک نمی‌شد. در آن زمان تیمسار ربیعی فرمانده پایگاه شیراز بود. یک روز ربیعی در ماه رمضان ساعت 10 صبح فکوری را برای صرف نوشیدنی به دفترش دعوت کرده بود. فکوری هم که روزه دار بود نرفت. چند روز بعد تیمسار ربیعی همسر ایشان را می بیند و گله می کند. در بازگشت همسر فکوری به او می گوید:‌
    - امسال،‌ سال درجه‌ات است. با ربیعی سر ناسازگاری نگذار.
    اما او تاکید می کند:
    - دینم را به درجه و دوره نمی‌فروشم.
    فکوری به تدریج با گذراندن دوره های هنر آموزگاری پرواز، تیراندازی هوایی در شب و فرماندهی ستاد با ساعت پروازی بالا بر روی هواپیمای اف 4 یکی از بهترین خلبانان این جنگنده تا قبل از پیروزی انقلاب بود.
    مسئولیت های عملیات گردان 102 شکاری، گردان یکم شکاری، گردان پرواز کور و عملیات تیپ سوم شکاری از عمده مسئولیت های جواد فکوری تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود.
    در تمام این مدت او اصلا به مرخصی نمی رفت که بعد از طی شدن این مراحل تصمیم می گیرد سه ماه مرخصی بگیرد. در این هنگام او به همراه خانواده برای گذراندن دوره ستاد در آمریکا زندگی می کرد که انقلاب اسلامی پیروز می شود و در اسفند 57 او به ایران باز می گردد و بعد از سه ماه به تبریز منتقل می شود.
    در تبریز وی گرفتار ماجرای جدایی طلبان حزب خلق مسلمان می شود که بعد از مخالفت با درخواست آنان مبنی بر در اختیار گذاشتن اسحله به این گروه، بعد از مدت زمان اندکی توسط این گروه به گروگان گرفته می شود که بعد از 48 ساعت توسط شهید اردستانی و تعدادی از پرسنل نیروی هوایی نجات پیدا می کند.
    وقتی فکوری آزاد شد، تمام تنش کبود بود،. زخم های عمیقی در پایش به وجود آمده بود. لباس پروازی اش تکه تکه بود. ولی گروگان گیران نتوانسته بودند بر مقاومت او غلبه کنند.
    شب هنگام دکتر چمران به منزل او زنگ می زند و خواستار این می شود که هیاتی به تبریز اعزام شود که فکوری می گوید صلاح نمی دانم زیرا تعدادی از پرسنل پایگاه (که بعدا دستگیر شدند) با آنها هستند و بر روی باند، ضدهوایی کار گذاشته اند و هر هواپیمایی که نزدیک شود آن را هدف قرار می دهند.
    در این هنگام فکوری بعد از اقامت سه روزه در تهران به تبریز می رود و با کمک او و پرسنل گروه ضربت و انجمن اسلامی پایگاهف عناصر فریب خورده دستگیر و همه چیز به حالت عادی بر می گردد.
    فکوری در تمام دوران خدمتش در ارتش، به عنوان فردی مذهبی و قاطع شناخته می‌شد و به همین علت پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم او به ترتیب به عنوان فرمانده پایگاه هوایی تبریز، فرمانده منطقه هوایی مهرآباد، معاونت عملیات نیروی هوایی و به علت جدیت در کار و مسئولیت های محوله، در هفتم خرداد سال 1359 به عنوان فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد.
    فکوری جزء، بزرگانی بود که پله به پله،‌ نردبان ترقی را طی کرد و وقتی به جایگاه خلبانی و کسوت هدایت جنگنده‌های ایرانی رسید،‌ کمال واقعی را با تمام وجود حس و لمس کرد.
    سرتیپ خلبان جواد فکوری، مردی بزرگ و وارسته بود که در برهه ای از زمان پا در رکاب رزم نهاد و با طرح ها و ابتکارات خود ضربه شستی به دشمن نشان داد، که دیگر نامردانه یا دزدانه به حریم مقدس ایران پای نگذارد
    فکوری وزیر دفاع و فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در شرایطی فرمانده این نیرو شد که بعد از کودتای نافرجام نوژه، شیرازه امور از هم پاشیده شده بود. عناصر وابسته، با طرح مسائل انحرافی و شعار انحلال ارتش درصدد آشوب بودند. در این برهه از زمان امام خمینی (ره) که خوب می دانستند اگر ارتش از بین برود استقلال ایران به خطر می افتد، با تمام قدرت از ارتش و فرماندهان آن پشتیبانی کردند و در اطلاعیه هایی از ارتش و نیروی های نظامی حمایت کردند و روحانیت نیز با الهام از سخنان گهربار امام (ره) شروع به تقویت ارتش کردند.
    او به دلیل لیاقت، کاردانی، شایستگی و احساس مسئولیت در زمان تصدی پست فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در بیستم شهریور ماه سال 1359 با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع در کابینه شهید رجایی انتخاب شد. البته پس از مدتی مورد تشویق قرار گرفت و به سمت مشاور جانشینی رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب شد.

     




    جنگ آغاز می شود

    فکوری به عنوان وزیر دفاع و فرمانده نیروی هوایی، مسئولیت سختی در زمان جنگ داشت. به طوری که بعد از شروع جنگ 20 روز فرصت پیدا نکرد به منزل شان سر بزنند.
    بعد از حمله نیروی هوایی عراق به ایران، فکوری به فکر جوابی دندان شکن به آنها بود که طی دستوری دو پایگاه هوایی را مامور می کند تا در کم تر از 2 ساعت جوابی دندان شکن به آنها بدهند.
    یکی از کارهای گران قدر او، اعزام 140 هواپیمای جنگنده در تاریخ یکم مهر ماه سال 1359 به سوی خاک عراق پس از اولین حمله هوایی ناگهانی مزدوران بعث بود. فکوری به عنوان فرمانده جهت منسجم و هماهنگ کردن نیروها بسیار تلاش می کرد.
    وی در تمام دوران خدمتش در ارتش به عنوان فردی مذهبی و قاطع شناخته می شد.
    این شهید بزرگوار دست به تغییر ساختار بنیادی و ساماندهی در نیروی هوایی زد و هنوز سرگرم سر و سامان دادن اوضاع بود که ابتدا ماجرای کودتای نوژه و سپس جنگی ناخواسته آغاز شد و به راستی با نگاهی به وضعیت او در آن زمان می توان گفت کم تر فرماندهی رویدادهای سنگین و پرمخاطره ای را که در زمان مسئولیت او حادث شده بود، به خود دیده است.

     


    توطئه آمریکا

    بعد از تسخیر لانه جاسوسی سندی بدست آمد که در آن نقشه گرافیکی طراحی شده بود که در آن وضعیت نیروی های نظامی ایران و عراق و نحوه تمرکز نیروی هوایی دو طرف در غرب و جنوب ایران ترسیم شده بود. حتی محورهای عملیاتی نیز با نوک پیکان مشخص شده بود.
    نقشه مذکور توسط یکی از عوامل جاسوسی که خود را در پوشش یک چوپان جا زده بود به سفارت آمریکا در عراق ارسال شد که عراق بعدا از همان نقاط به ایران حمله کرد.
    در این نقشه یک پایگاه متروکه وجود داشت که کاملا استتار شده بود تا در تیررس ایران نباشد (البته این نقشه بدین شکل بعد از حمله عراق کشف شد).
    از این فرودگاه حملات زیادی به ایران می شد. پس از کشف این سند، فکوری دستور عکس برداری هوایی از مختصات منطقه مزبور را به صورت محرمانه صادر می کند که بعد از عکس برداری مشخص شد که در این پایگاه متروکه یک باند فرعی وجود دارد که از آن مخفیانه برای حمله به ایران استفاده می شود.
    چند روز بعد از عکس برداری شهید فکوری به صورت کاملا محرمانه دستور بمباران آن جا را صادر می کند.
    جنگنده بمب افکن های نیروی هوایی این باند و پایگاه را به شدت بمباران می کنند. شدت خسارات وارده به قدری زیاد بود که تا پایان جنگ هم عراق نتوانست آن جا را بازسازی کند.


    ابتکار و خودکفایی در نیروی هوایی

    در آخرین روزهای پاییز سال 1359 جنگ روزهای سخت و بحرانی خود را طی می کرد. دشمن با اتکا به انواع تانک و نفربرهای زرهی از هیچ گونه جنایتی فروگذار نبود و در مسیر حرکت خود هر که را می دید به خاک و خون می کشید، بیمار، کودک، پیرزن و پیرمرد برایش هیچ فرقی نمی کرد.
    در این بین خلبانان شجاع شکاری و خلبان شجاع هلی کوپترهای کبری در اقداماتی بی سابقه به جنگ های انفرادی با تانک ها می پرداختند.
    در این زمان فکوری در این فکر بود که اگر جنگ به همین شکل ادامه پیدا کند باید از تاکتیک ها و روش های جدید برای مقابله استفاده کرد که به وسیله آنها علاوه بر این که دشمن نتواند دست نیروی هوایی را بخواند، بلکه تلفات و ضایعات بیشتری نیز به آن وارد شود.
    در این هنگام خلبانان شجاع هلی کوپترهای کبری برای منهدم کردن تانک ها و ادوات دشمن از "موشک تاو" استفاده می کردند که به دلیل استفاده زیاد، این درحال اتمام بود و همان طور که گفته شد، به دلیل این که ایران در تحریم تسلیحاتی بود، باید برای این مشکل فکری می شد.
    جواد فکوری به عنوان وزیر دفاع در جلسه ای با حضور فرماندهان و کارشناسان نظامی و متخصصین و خلبانان، از آنها خواست که هر چه سریع تر طرحی ارائه کنند که بتوان طی آن موشک هوا به زمین "ماوریک" که بر روی هواپیماهای اف 4 نصب می شد را برروی هلی کوپتر کبری نیز نصب کنند.
    بلافاصله کار آغاز شد ولی این کار بسیار مشکل بود؛ به دلیل این که باید موشکی را که تا آن روز برای هواپیماهای شکاری بود روی هلی کوپتر نصب کنند و برای این کار باید علاوه بر تغییراتی که در لانچر موشک و سیسم آیرودینامیک هلی کوپتر داده می شد، کنسول کنترل اسلحه، مانیتور، پانل کنترل موشک نیز در هلی کوپتر نصب می شد.
    به هرحال کار شبانه روزی بر روی یک فروند هلی کوپتر کبری آغاز شد و پس از دو ماه کار بی وقفه اولین نمونه آماده آزمایش شد.
    برای آزمایش، هلی کوپتر به منطقه کوشک نصرت انتقال پیدا کرد. هلی کوپتر توسط خلبان روشن شد و بعد از مدتی در آسمان جای گرفت. با شمارش خلبان موشک شلیک شد و با هدف برخورد کرد.
    نتایج خارج از پیش بینی ها بود. تخریب موشک بعد از برخورد با هدف عالی بود.
    فکوری که خود در محل انجام آزمایش حضور داشت طی سخنانی برای حاضرین گفت:
    - امروز یکی از روزهای تاریخی و سرنوشت ساز و نقطعه عطفی در تاریخ جهاد خودکفایی نیروهای مسلح به شمار می آید .


    تعمیرات باید در داخل نیروی هوایی انجام شود

    با توجه به تحریم تسلیحاتی و همچنین قطع رابطه ایران و آمریکا و به دلیل این که عمده ترین تامین کننده ادوات و تجهیزات نیروی هوایی تا آن زمان کشور آمریکا بود، نیروی هوایی بشدت دچار کمبود قطعات شده بود. در آن زمان طرحی از سوی تنی چند از فرماندهان به دکتر چمران ارائه شد که به سبب آن تعمیرات اساسی هواپیما در ایران صورت بگیرد.
    با موافقت چمران این طرح طی نامه ای به فکوری اطلاع داده شد. فکوری هم در اولین گام با جذب پرسنل خوش فکر،خلاق، توانمند، پرتلاش و مومن نیروی هوایی با کم ترین امکانات شروع به تشکیل تیم های مخصوص با تخصص های مختلف نمود و پایه گذار خودکفایی نیروی هوایی شد. این حرکت در کوران جنگ هنگامی که تعمیرات و نگهداری هواپیما، پدافندی، راداری، سیستم های ارتباطی همگی در نیروی هوایی انجام می شد نمود بیشتری پیدا کرد.
    این کار همچنان ادامه دارد؛ به طوری که علاوه به تعمیرات، ما شاهد ساخت انواع هواپیما و سیستم های پدافندی در داخل کشور هستیم. که همگی این تحولات عظیم و زیر بنایی در نیروی هوایی با رهنمودهایی این شهید بزرگ بود که مانع خروج میلیون ها دلار ارز از کشور شد.


    سیل اتهامات به سوی جواد فکوری

    پس از فرار خائنانه بنی صدر رئیس جمهور معزول و رجوی رهبر سازمان منافقین به وسیله یک فروند هواپیمای 707 نیروی هوایی در سال 1360 از ایران، سیل اتهامات به سوی فکوری سرازیر شد و تا جایی پیش رفت که منجر به استعفای او از وزارت دفاع و نیروی هوایی شد. البته پس از این ماجرا سرلشکر فلاحی با حکمی از سوی امام خمینی (ره) ایشان را به سمت مشاور ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب کرد.


     


    ولی ماجرا چه بود ؟

    نیازهای عملیاتی نیروی هوایی در آن زمان باعث شده بود که هواپیماهای تانکر در شبانه روز در آسمان حضور داشته باشند.
    برای یکی از این پروازها "بهزاد معزیگ، خلبانی که شاه را از ایران خارج کرد و با بازگرداندن هواپیمای شاه به ایران چهره قابل قبولی در بین خلبانان داشت، انتخاب شد. او با تهدید کادر پروازی، بنی صدر و رجوی را سوار بر هواپیما می کند و به قصد گشت زنی و سوخت رسانی، به پرواز در می آید. هواپیما بعد از پرواز مدتی در مسیر تعیین شده بود و بعد از مدتی سمت خود را تغییر داده و با سرعتی زیاد به سمت غرب حرکت می کند. بلافاصله هواپیماهای شکاری از فرودگاه مهرآباد به پرواز در می آیند. در این هنگام از سوی رادارهای زمینی مرتب به هواپیمای تانکر اخطار داده می شود که به مسیر برگردید وگرنه هدف قرار می گیرید. در این زمان فکوری که سراسیمه خود را رسانده است، با حالت عصبانی دستور می دهد که هواپیماهای شکاری که در منطقه پرواز می کنند هواپیمای تانکر را تعقیب کنند و پیاپی اخطار بدهند، در صورت عدم بازگشت و تغییر مسیر، توسط هواپیماهای شکاری مورد هدف قرار گیرد و تاکید می کند حتی اگر در تعقیب و گریز از مرز هم خارج شدند ولی به تعقیب ادامه داده تا هواپیما را سرنگون کنند و اگر خود نیز با کمبود سوخت مواجه شدند هواپیما را ترک کنند.
    در این هنگام شکاری های پایگاه همدان نیز به پرواز در می آیند که اثری ندارد.
    شکاری های مهرآباد هم با تانکر حدود 190 مایل فاصله دارند که در این فاصله به هیچ وجه نمی توانستند تانکر را هدف قرار دهند.
    هواپیما بعد از گذشتن از مرز به فرانسه می رود و بعد از بازگشت دو نفر از خدمه پروازی یکی از آنها تاکید می کند که:
    - مرتبا از رادار زمینی به ما اخطار می دادند و ذکر می کردند که اگر ادامه بدهید مورد اصابت موشک قرار می گیرید. در همین زمان هواپیمای جنگنده نیز به ما اخطار داد که اگر برنگردید شما را هدف قرار می دهم. معزی با هواپیما گردشی کرد ولی چون جنگنده با ما فاصله زیادی داشت و او مطمئن شد که به ما نمی رسد، با سرعت به راه خود ادامه داد و از شمال کشورمان گریخت.

    فکوری در هنگام تحویل مسئولیت به فرمانده بعدی نیروی هوایی، به پرسنل دفتر خود می گوید:
    - مولا علی (ع) می فرماید، زندگی بی شک به مثابه مسافرخانه ای است که امشب توقف گاه من است و فردا دیگری، دل بستن به امکانات و مقدورات دنیوی چیزی بس عبث و بیهوده است که من هرگز چنین نکردم.

     



    جواد پرواز بی فرود خود را آغاز می کند

    شامگاه هفتمین روز مهر ماه سال 1360، بعد از شکسته شدن حصر آبادان به فرمان امام (ره) و توسط رزمندگان اسلام، سرداران تصمیم می گیرند که گزارش فتح و پیروزی را به اطلاع امام خمینی (ره) برسانند.
    هواپیمای سی 130 که از تهران برای انتقال مجروحان به اهواز آمده بود به زمین می نشیند. پس از انتقال مجروحین، خلبان از تیمسار فلاحی می خواهد به دلیل این که می خواهد در اسرع وقت مجروحان را برساند، او و همراهان با پروازی دیگر به تهران بیایند که فلاحی موافقت می کند.
    بعد از انتقال مجروحان به داخل هواپیما، خلبان متوجه می شود که فلاحی، نامجو، فکوری، کلاهدوز و جهان آرا نیز سوار بر هواپیما شده اند.
    خلبان مجددا نزد فلاحی می رود و او به خلبان می گوید چون هواپیمای دیگری فعلا نمی تواند پرواز کندف ما با شما می آئیم.
    هواپیما به سمت تهران حرکت می کند، همه چیز تا 70 مایلی تهران نرمال است. هواپیما با سرعت 200 نات در ارتفاع 24000 پایی درحال پرواز است که ناگهان صدای انفجار مهیبی در قسمت راست هواپیما روی می دهد. در پی این انفجار برق هواپیما قطع می شود و هواپیما هر چهار موتور خود را از دست می دهد.
    در این لحظه هواپیما در وضعیت بدی قرار دارد و با سرعت درحال کم کردن ارتفاع می باشد. خلبان بلافاصله از کادر پرواز می خواهد که چرخ های هواپیما را باز کنند تا در موقع برخورد باز زمین ضربه کم تر باشد. چرخ های سمت راست باز می شود ولی چرخ های سمت چپ ...
    فکوری با شنیدن صدای انفجار، سراسیمه به داخل کابین هواپیما می رود و علت را جویا می شود. خلبان با چراغ قوه تمامی علائم کابین را که بر روی صفر بود به فکوری نشان می دهد. که فکوری می گوید:
    - همه چیز تمام شد، امیدی نیست، به خدا توکل کنید.
    او کابین را ترک می کند و در کنار دیگر سرداران می نشیند و قرآن کوچک جیبی خود را باز کرده و شروع به تلاوت قرآن می کند.
    خلبان در آخرین لحظات از طریق باتری هواپیما با برج مراقبت تماس می گیرد و تاکید می کند:
    - هیچی ندارم، هیچی ندارم.
    لحظاتی بعد از مخابره این پیام، هواپیما به سختی با زمین برخورد می کند و بر اثر برخورد، چرخ قسمت راست هواپیما کنده می شود. خلبان و کمک به سختی و از پنجره کوچک کابین خارج می شوند، در این هنگام کپسول اکسیژن کابین منفجر می شود و کابین خلبان را منهدم می کند.
    قسمت دم و بال چپ هواپیما آتش می گیرد و درنتیجه آن تمامی مسافرینی که در این قسمت بودند در دم شهید می شوند و حفره ای در کنار هواپیما ایجاد می شود که خلبان و کمک خلبان، موفق می شوند تعدادی از مسافرین را نجات بدهند.
    به دلیل وجود تابوت شهدا در هواپیما و درست بسته نشدن آنها، تعدادی از تابوت ها با مسافرین برخورد کرده و آنها را بیهوش می کنند که این خود باعث سوختن تعدادی در آتش می شوند.


    در این هنگام روح بزرگ شهید فکوری پرواز بی فرود خود را آغاز نموده بود.

    با شهادت شهید فکوری، ارتش ایران یکی از بزرگ ترین تئوریسین های خود را از دست داد. شهید فکوری که خدمات ارزنده ای به ارتش ایران و بخصوص نیروی هوایی کرده بود، سبک بال به سوی معبود شتافت.
    ولی نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران تا پایان جنگ هرگز این سخن شهید فکوری را فراموش نکردند.
    - این جنگ پایانش زمانی است که ما به دنیا اثبات کنیم ملتی هستیم که به زانو در نخواهیم آمد و حاضر هستیم بهای این تسلیم نشدن را بپردازیم.


    http://airtoair.blogfa.com/

    http://iranian-airforce.blogfa.com/



    با شه