سوخو Su-27 Flanker، برترین جنگنده جنگ سرد؟
هواپیمای سوخو Su-27 فلانکر همیشه یکی از بحث برانگیز ترین و مورد توجه ترین هواپیماهای جنگنده بوده است. وقتی به بررسی هواپیماهای ساخت شوروی سابق می پردازیم، اغلب به کلمه «فلانکر» در کنار کلماتی چون «بهترین» و «برترین» بر می خوریم. این تصور که بهترین هواپیمای ساخته شده در شوروی هواپیمای سوخو Su-27 فلانکر بوده است به خوبی در اذهان عموم جای گرفته است. در همین حال بسیاری دیگر بر این عقیده اند که جنگنده ای که برای مقابله با با F-15 یا F-16 ساخته شده بود نه سوخو Su-27 و نه MiG-31، بلکه میگ MiG-29 بوده است. خواه یا ناخواه در مقالاتی که در مورد این دو هواپیما یعنی فلانکر و فولکروم نوشته می شود، مقایسه ای ذهنی بین این دو توسط خواننده صورت می گیرد. هدف این مطلب بررسی توانایی ها، نقاط قوت و نقاط ضعف دو هواپیمای مذکور است:
نقاط قوت سوخو Su-27:
1- بقاپذیری بالا در میدان نبرد
2- حمل مهمات سنگین، شامل موشک های R-27R-1, R-27R-2, R-27ET/T/ER
3- رادارهای نسبتاً قدرتمند با حسگر هایی دقیق
4- قدرت مانورپذیری بسیار بالا
نقاط ضعف میگ MiG-29:
1- برد نسبتاً بسیار محدود و کم
2- حمل تنها دو فروند موشک R-27 برای ماموریت های رهگیری
3- تکیه بسیار بر کنترلرها و رادارها و تجهیزات زمینی
4- قدرت پردازش و جنگ الکترونیک بسیار ضعیف
اگر شخصی به نکات بالا به صورت کاملاً بسته نگاه کند و یک جانبه قضاوت کند، شاید سوخو Su-27 را کاملاً نسبت به MiG-29 برتر بداند. اما یک نگاه دقیق تر و بررسی موشکافانه تری می تواند حقایق بیشتری را برای ما آشکار کند، چرا که این ویژگی های عمومی که شاید در مقالات مختلف برای هواپیماهای گوناگون ذکر شوند، در عمل محدودتر می نمایند. با هم به بررسی مفصل تر هر دوی این جنگنده های برتر دوران جنگ سرد می پردازیم. از ابتدا باید گفت که برد نسبتاً زیاد یکی از خصوصیات بارز Su-27 است و هیچ شکی در آن نیست، اما با هر نقطه قوتی، مطمئناً نکته ضعفی هم وجود دارد. یکی از این نکات ضعف که شاید در کمتر جایی بدان اشاره شده باشد جریمه ای است که فلانکر در قبال حمل سوخت بیشتر باید بپردازد. سوخو Su-27 هیچ گاه قادر نیست در زمانی که مخازن سوخت این هواپیما با بیش از 60% کل تانک های سوخت پر شده باشد به قدرت مانورپذیری، حداکثر زاویه حمله و حداکثر میزان تحمل شتاب جی که MiG-29 از آن برخوردار است برسد. با در نظر داشتن چنین محدودیتی می توان گفت که در ماموریت هایی که به قطع در آن ها مانورهای زیادی انجام خواهد شد از نظر برد دو هواپیمای سوخو و میگ در یک حد هستند. با 60% سوخت سوخو Su-27 با پروفیل پروازی شامل سرعت 0.8 ماخ و ارتفاع 13000 متری می تواند حداکثر بردی برابر با 1800 کیلومتر داشته باشد. اگر چه میگ MiG-29 به حتم هواپیمایی بسیار محدود از نظر برد است، اما این محدودیت در مدل هایی مانند فولکروم C یا همان MiG-29SMT نسبتاً از بین می رود. هواپیمای میگ MiG-29SMT دارای مخازن سوخت اضافه ای در قسمت های طرفین بالای بدنه است که آن را به فولکروم کوهان دار هم مشهور کرده است. این قسمت های کوهان مانند علاوه بر تانک های اضافه سوخت شامل سیستم های ضدعمل الکترونیک اضافی نیز هستند که علاوه بر جبران برد محدود، قابلیت های جدیدی از نظر جنگ الکترونیک نیز به MiG-29 می دهند.
هواپیمای سوخو Su-27 در حال حمل موشک چهار موشک آلامو
با اینکه فولکروم مسئله محدودیت برد را دارد، اما باید به این نکته هم توجه شود که MiG-29 هواپیمایی است که صرفاً برای مقاصد برتری هوایی در میدان نبرد و البته ماموریت های دفاع هوایی ساخته شده است نه ماموریت های گشت هوایی طولانی. MiG-29 سوخت کمتری حمل می کند، اما در عوض از نظر اندازه بسیار کوچکتر از Su-27 است و همین تشخیص این هواپیما را از فواصل دورتر برای هواپیماهای جنگنده دشمن مشکلتر می کند. همه این حقایق دست به دست هم می دهند تا باور کنیم که میگ MiG-29 هم آن چنان جنگنده بدی نیست. میگ MiG-29A با حمل یک تانک سوخت مرکزی در زیر بدنه به 400 کیلوگرم سوخت برای استارت آپ و تاکسی در باند و تیک آف، 500 کیلوگرم سوخت برای درگیری با در نظر گرفتن یک دقیقه استفاده از پس سوز و 1000 کیلوگرم سوخت رزرو برای بازگشت نیاز دارد. با تمام این اوصاف هنوز هم 2500 کیلوگرم سوخت باقی می ماند که فولکروم را قادر می سازد که به راحتی مسیری 408 ناتیکال مایلی را در سرعت 0.8 ماخ و ارتفاع 13000 متری زمین طی کند. همین برد برای میگ 29 کافی است تا از پایگاه هایی در آلمان شرقی به راحتی به جنوب انگلستان برسد. در بهینه ترین شرایط حداکثر برد میگ MiG-29 به 1450 کیلومتر می رسد. با حمل یک مخزن سوخت خارجی، این میزان به 2090 کیلومتر افزایش می یابد که از برد سوخو Su-27 در حالت 60% مخازن سوخت پر، بیشتر است. اگر چه همیشه مخازن سوخت خارجی قبل از مخازن سوخت داخلی خالی شده و سپس از هواپیما جدا می شوند، اما همین مدت زمان حمل مخازن سوخت خارجی نیز مشکلاتی برای مانورپذیری کافی MiG-29 به وجود می آورد که البته قابل چشم پوشی است. البته به نظر می رسد که برنامه معمول روسی ها برای پرواز دادن Su-27 پر کردن مخازن سوخت با بیش از 60% سوخت بوده است، البته به میزانی که تا زمان رسیدن به ارتفاع عملیاتی، میزان سوخت داخل مخازن به همان 60% درصد قبل رسیده باشد.
یک فروند Su-27 از اولین نمونه های تولید شده برای نیروی هوایی
از نقطه نظر مانورپذیری، هر دوی این جنگنده ها، یعنی فلانکر و فولکروم از بهترین های عصر خودشان بوده اند و در حال حاضر هم هستند. MiG-29 بنا بر عقیده بسیاری لایق یدک کشیدن عنوان «مانورپذیرترین جنگنده جهان» است. میگ MiG-29 برای مانورپذیری فوق العاده در سرعت های پایین طراحی شده است و این مسئله را خلبانان هواپیمای F-16 نیز تصدیق می کنند. بسیاری از آنان اذعان می دارند که با این که هواپیمایشان از میگ سبک تر است و بنا به ابعاد ظاهری اش باید مانورپذیر تر از میگ باشد، اما ظاهراً این طور نیست و در سرعت های پایین تر از 800 کیلومتر بر ساعت، MiG-29 کاملاً برتر است. این مانورپذیری زیاد به خلبان میگ این امکان را می دهد که به راحتی دماغه هواپیمای خود را متوجه هر نقطه ای در محدوده دید هواپیما بنماید. ارتباط بین سیستم کلاه هدف گیری خلبان یا HMS با موشک های نزدیک برد R-73 از میگ MiG-29 حریفی کاملاً قدر و خطری بالقوه برای دشمنان می سازد.
هواپیمای میگ MiG-29 نیروی هوایی آلمان-لوفت وافه- در حال حمل دو فروند موشک آلامو
از سوی دیگر، Su-27 نمی تواند هنگامی که مخازن سوخت آن با بیش از 60% سوخت پر است قابلیت های خود را کاملاً نشان دهد. بنابراین در ماموریت های طولانی نباید تا زمانی که 40% سوخت هواپیما مصرف نشده است روی توانایی های قابل ملاحظه ی فلانکر حساب کرد. نکته فنی پنهان که پشت این قضیه نهفته است در این است که هنگامی که 40% سوخت مصرف می شود، تانک سوخت شماره یک که پشت سر خلبان جای گرفته است و تانک های سوخت شماره چهار که در بال ها قرار گرفته اند، خالی می شوند. تانک سوخت شماره یک در هنگام پر بودن اثر عکسی روی مرکز ثقل هواپیما دارد و این مرکز را به سمت جلوی هواپیما متمایل کرده و از قابلیت های مانوری هواپیما می کاهد. هنگامی که این تانک سوخت خالی می شود، به دلیل تعادل دگرباره مرکز ثقل هواپیما مانورپذیری به صورتی باورنکردنی افزایش می یابد. بنابراین وقتی پای ماموریت های طولانی در میان است، می بایست تخمین های بسیار دقیقی توسط برنامه ریزان ماموریت صورت گیرد تا مشکلی از جهت عملکردی برای هواپیما پیش نیاید. شاید این پیشبینی ها در تمرینات بسیار ساده باشد، اما در شرایط واقعی نبرد تا مرز غیر ممکن هم پیش می رود. بدین معنی که در صورت یک درگیری پیش بینی نشده، خلبان راهی به جز خلاصی از میزان سوخت اضافی ندارد. رها کردن موشک های دوربرد BVR که محدودیت های آیرودینامیکی و وزنی بسیاری را بر هواپیما تحمیل می کنند در چنین مواقعی بهترین راه ممکن به نظر می رسد. پس می توان نتیجه گرفت که تا زمانی که فلانکر تا وزن مشخصی سبک نشده است، حسابی روی مانورپذیری بی نظیر آن نمی توان کرد، البته نباید از این نکته هم چشم پوشید که فلانکر از یک سیستم FBW یا پرواز با سیم آنالوگ هم بهره می برد که میگ MiG-29 فاقد آن است.
ترمز هوایی هواپیمای Su-27 که در حالت مسلح قرار داده شده است
در قابلیت هدف گیری از فواصل مافوق دید بصری یا Beyond Visual Range باید گفت که هر دو هواپیما از یک نوع موشک آن هم موشک R-27 یا همان AA-10 Alamo استفاده می کنند. اما تفاوت در این جاست که سوخو Su-27 می تواند تا ده فروند از این موشک را در یک سورتی پرواز حمل نماید، در حالی که میگ MiG-29 تنها قادر به حمل دو فروند از این موشک هاست. اگرچه به وضوح معلوم است که از نظر تسلیحات قابل حمل Su-27 به میزان زیادی بر MiG-29 برتری دارد، اما همیشه ممکن است که این سوال به ذهنتان بیاید که آیا واقعاً هنوز هم دوران نبرد هایی که تعداد زیادی هواپیما در آسمان به نبرد تن به تن می پرداختند و قدرت آتش یکی از عوامل مهم در پیروزی بود به سر نیامده است؟ در جواب این سوال باید گفت که در نبرد های جدید، هواپیماها زمان چندانی برای درگیری در اختیار ندارند و البته تعداد هواپیماهای موجود در آسمان در نبرد نیز بسیار کمتر و محدود تر از گذشته است. نبرد های هوایی امروز همیشه با ویژگی هایی چون سرعت بالا در نبرد و مدت زمان کم درگیری شناخته می شوند. در یک چنین درگیری هایی، همیشه نخستین ضربه نقش اساسی را ایفا می کند: پس باید اولین ضربه را زد و محکم هم زد. پس از نخستین رویارویی، هر یک از خلبانان دو طرف سعی در دور شدن از محل نبرد برای جلوگیری از غافل گیر شدن توسط هواپیماهای دیگر دشمن دارند. رادارهای N-001 و N-019 از جمله رادارهایی هستند که دارای آرایه اسکن مکانیکی هستند، بدین معنی که این رادارها در یک زمان قادر به درگیری با بیش از یک هدف نیستند. در جنگ های امروزی احتمال اینکه یک هواپیمای جنگنده تنها به یک هدف حمله کرده و سپس به پایگاه بازگردد در حدود 95% است، یعنی تنها 5% احتمال دارد هواپیما با هدفی ثانویه درگیر شود. پس آیا واقعاً حمل شش تا ده موشک دوربرد BVR آن چنان که به نظر می رسد، لازم است؟ بنابراین برتری Su-27 در این مورد که تنها بر حمل تعداد بیشتر موشک های BVR استوار است زیر سوال می رود. شاید به همین دلیل باشد که هیچ وقت فلانکر ها با تعداد زیادی موشک های R-27 لود نمی شوند و اکثراً ترکیبی از موشک های BVR و موشک های کوتاه برد مادون قرمز IR روی هواپیمای Su-27 نصب می شوند چرا که سنگین کردن بی مورد هواپیمای جنگنده با موشک هایی که شاید اکثراً بلا استفاده بمانند صحیح نیست و جز مصرف سوخت بیشتر نتیجه دیگری برای جنگنده در بر ندارد.
هواپیمای میگ MiG-29 در نمایی زیبا از غروب آفتاب
موشک های R-27E/ET دارای سیستم هدایت مادون قرمز هستند و طول موج هایی را که اگزوز موتور هواپیماها منتشر می کنند دنبال می نمایند. به همین دلیل این موشک ها را جز موشک های «شلیک کن و فراموش کن» به شمار می آورند، چرا که پس از شلیک، دیگر موشک نیازی به هدایت از سوی هواپیما ندارد و خود می تواند مسیر خود را بیابد. یکی از نقص های عمده ای که موشک های R-27 در مدل هدایت مادون قرمز دارند این است که این مدل از موشک ها قابلیت ایجاد خط اطلاعات یا دیتالینک با هواپیمای مادر را ندارند. در نتیجه تنها هنگامی که رادار نسبتاً کوتاه برد مادون قرمز موشک روی هواپیمای دشمن قفل شده باشد موشک می تواند شلیک شود، و این خود علی رغم قدرت بالای موتورهای موشک و طراحی آیرودینامیکی جالب آن، برد موشک را بسیار کم می کند. در موشک های هدایت راداری، نیازی به قفل رادار موشک روی هواپیمای دشمن نیست، بلکه رادار به مراتب قدرتمند تر هواپیما روی جنگنده دشمن فقل نموده و موشک را تا نزدیکی هواپیمای دشمن هدایت می کند و پس از آن رادار خود موشک فعال شده و به مسیر ادامه می دهد. اما در مدل هدایت مادون قرمز، هدف گیری به این صورت نیست و خود رادار موشک باید بتواند از عهده قفل روی هدف بر بیاید.
نمونه اولیه Su-27S با نام T-10S
در نبرد های هوایی بسیار نزدیک که هواپیمای ما در موقعیت بسیار خوبی در پشت دشمن قرار گرفته است، بهترین گزینه برای حمله موشک های مادون قرمز هستند چرا که در یک چنین شرایطی امواج مادون قرمز متساعد شده از اگزوز هواپیمای دشمن بسیار پر قدرت تر از امواج راداری هستند و موشک های IR در یک چنین شرایطی بسیار موثر تر هستند. پس می توان به راحتی نتیجه گرفت که در شرایط واقعی نبرد، ترکیبی از دو شیوه مختلف حمله، یعنی موشک های هدایت راداری و موشک های هدایت مادون قرمز می تواند بسیار به نفع باشد. MiG-29 طبیعتاً دارای یک چنین ترکیب تسلیحاتی است و می تواند بدون هیچ مشکلی این دو دسته از تسلیحات را حمل نماید در حالی که تسلیح Su-27 با یک چنین ترکیب تسلیحاتی نیازمند برنامه ریزی دقیق ماموریت است. به عبارت دیگر MiG-29 در هر شرایطی برای درگیری آماده است، در حالی که درگیری Su-27 باید از قبل پیش بینی شده باشد. در صورت پیش آمدن هر گونه درگیری پیش بینی نشده و اتفاقی، ممکن است فلانکر با مشکلات جدی مواجه شود و اگر حریف کمی گردن کلفت تر باشد، شاید دیگر کاری از دست Su-27 بر نیاید.
سمت راست، کاکپیت MiG-29SMT، سمت چپ، کاکپیت Su-27
MiG-29 می تواند تا دو موشک R-27 را حمل کند، اما مشکل اینجاست که دو موشک BVR می بایست در صورت درگیری BVR هر دو باهم و به سمت یک هدف شلیک شوند، چرا که در غیر اینصورت اگر فقط یک موشک شلیک شود، موشک دیگر در زیر بال دیگر سنگینی کرده و مشکل عدم بالانس در بال ها به وجود می آید؛ علی رغم اینکه تا حدودی قابل حل است، اما همین عدم بالانس به میزان زیادی از قابلیت های مانوری هواپیما می کاهد. برای مثال حداکثر زاویه حمله از 24 درجه تا 15 درجه کاهش می یابد که به طور کاملاً محسوس در مانورپذیری هواپیما موثر است. روی کاغذ، Su-27 در وضعیت بهتری قرار دارد، چرا که می تواند تا سه هدف را به طور همزمان شناسایی کرده و با آن ها درگیر شود، البته در شرایطی که هر هدف را با یک جفت موشک R-27 هدف قرار دهد. همه اینها در شرایطی درست است که دشمن آن قدر مهربان باشد که منتظر بماند تا ما به راحتی بتوانیم او را هدف قرار دهیم. در شرایط جنگ واقعی، دشمن یا در حال درگیری است و به ما نزدیک می شود که او را در شرایط خوبی برای شلیک موشک هایش قرار می دهد؛ یا اینکه در حال دور شدن از منطقه نبرد و خارج شدن از برد موشک و رادار ماست که هدف گیری را برای ما مشکل می سازد. از سوی دیگر MiG-29 از فاصله دور می تواند به راحتی جفت موشک R-27 را به هدف شلیک کرده و به مدد موشک های هدایت مادون قرمز و مانورپذیری عالی به سرعت برای یک درگیری نزدیک نیز آماده شود در حالی که هیچ مشکلی هم از جهت آن 60% سوخت که در فلانکر وجود دارد نخواهد داشت.
هواپیمای MiG-29 در حال تاکسی روی باند
از بعد رادار، هواپیمای سوخو Su-27 مجهز به رادار N-01 با برد تشخیص اهدافی با حداقل 3 متر مربع سطح مقطع از فاصله 80 تا 100 کیلومتری است. این رادار قادر است تا 40 کیلومتر پشت سر هواپیما را هم اسکن نماید. MiG-29 نیز مجهز به رادار N-019 است که قادر است شعاع 75 تا 85 کیلومتری جلوی هواپیما را اسکن کرده و در فاصله 35 کیلومتری پشت هواپیما نیز به جستجو بپردازد. هر دوی این سیستم های راداری قادرند تا ده هدف را به صورت همزمان شناسایی کرده و با یکی از این اهداف به درگیری بپردازند. طول موج هر دو برابر با 3 سانتیمتر است، محدوده آزیموت رادار N-001 برابر با 60+- و رادار N-019 برابر با 67+- می باشد. اگر چه رادار N-001 که در Su-27 نصب شده است از نظر برد راداری بر رادار اسلات بک میگ MiG-29 برتری دارد، اما باید از این نکته هم باخبر بود که هر دو رادار در 70% قطعات مشابه هستند و هر دو از یک پردازنده با قدرت پردازش 170000 عمل در ثانیه استفاده می کنند. با این اوصاف، همانطوری که می بینیم توانایی درگیری و شناسایی اهداف هر دو رادار نیز تقریباً مشابه است، برتری برد ده یا بیست کیلومتری رادار فلانکر شاید آن چنان هم پراهمیت نباشد. در زمان طراحی سوخو Su-27 با کد اولیه T-10 برنامه های گسترده ای برای طراحی و ساخت راداری بسیار پیشرفته تدارک دیده شده بود، اما با توجه به ضعف فراوان شوروی سابق و کلاً کشورهای بلوک شرق در ساخت تجهیزات الکترونیکی-نقطه مقابل کشورهای غربی- این رادار ساخته نشد و تنها مدل بسیار ساده تر آن یعنی N-001 به کار گرفته شد.
هواپیمای MiG-29UB در آشیانه
هواپیمای Su-27 متعلق به نیروی هوایی روسیه
از نظر اتکا بر کنترلرهای رهگیری زمینی باید گفت که یکی از ویژگی های قدیمی هواپیماهای شوروی سابق به همان دلیل ضعف تکنولوژیکی در ساخت قطعات الکترونیکی همان اتکای بیش از حد به رادارها و مراجع زمینی است، یعنی نقطه ضعفی که همیشه غرب روی آن دست گذاشته است. این شیوه هدایت هواپیما همیشه مورد انتقاد شدید بود، چرا که بر اساس این سیاست که در دوران جنگ سرد به اوج خود رسیده بود، خلبان بسیار محدود بود و مجبور بود برای انجام کوچکترین کاری خارج از برنامه متوسل به کنترلر های زمینی شود. البته خود غربی ها و به خصوص آمریکاییها چندان هواپیماهای مستقلی نساخته بودند، چرا که هواپیماهای آنها نیز از نسخه هوابرد (!) پایگاههای زمینی استفاده می کرد و به زبان ساده تر نام آن ها را آواکس AWACS گذاشته بود. تنها فرق این پایگاه این بود که هواپیماهای آواکس سیار بودند و به دلیل استفاده از آن ها در ارتفاعات به راحتی حریم هوایی بسیار گسترده ای را پوشش می دادند. در حقیقت با ورود Su-27 و MiG-29 به خدمت، عصر تازه ای در هوانوردی نظامی شوروی به وجود آمد. اگر چه توانایی های راداری این هواپیماها بازهم به حدی نبود که بتوانند از عهده انجام کامل یک ماموریت بدون هدایت زمینی بر بیایند، اما بازهم همین نقطه فصل جدیدی در جنگ های مدرن شوروی بود. با اینکه میل طراحان بیشتر به سمت استقلال هواپیماها از پایگاه های زمینی کشیده شده بود، اما باز هم هواپیمای MiG-29 یک هواپیمای وابسته به پایگاه های زمینی یا GCI Dependent نامیده می شود. صرف نظر از اینکه با چه هواپیمایی پرواز انجام شود، خلبانان روسی یاد گرفته اند که اگر چه رادارهای قدرتمندی داشته باشند، اما تا زمانی که از کنترلرهای زمینی خبری مبنی بر وجود دشمن به آن ها نرسیده است رادار خود را روشن نکنند. البته با تمام این شرایط هنوز هم خلبانان قادرند که در شرایط کاملاً اضطراری حداقل از موقعیت مذبور بتوانند خلاصی یابند، اما در شرایط عادی 99% تصمیمات به عهده پایگاه فرماندهی زمینی است.
هواپیمای Su-27 در معیت یک فروند An-224!
با توجه به نکاتی که در این مطلب ذکر شد، می توان به این نتیجه رسید که MiG-29 هواپیمایی است که واقعاً برای نبردهای حقیقی ساخته شده است. از فاصله دور قادر است هواپیمای دشمن را با یک جفت موشک دوربرد آلامو مورد هدف قرار دهد، در فرض تقریباً محال اگر هیچ یک از موشک ها نتوانستند به هدف اصابت کنند، هنوز هم میگ MiG-29 قادر است با تکیه بر قدرت مانورپذیری بی نظیرش تدارک یک حمله دیگر، اینبار از فاصله نزدیک را ببیند که قریب به یقین می توانیم فولکروم را در یک چنین مبارزه ای پیروز بدانیم. از سوی دیگر، Su-27 بیشتر به یک سایت پدافند موشک های زمین به هوا شباهت دارد تا یک جنگنده رهگیر واقعی، خصوصاً که توانایی حمل تعداد زیادی موشک های دوربرد آلامو این شباهت را بیش از پیش کرده است. نخستین نمونه های فلانکر که با نام T-10S در سال 1978 ساخته شد از مشکلات بسیاری رنج می برد. با این حال با انجام اصلاحاتی تولید نمونه اصلی به سال 1984 موکول شد، اما بازهم مسائلی که گریبانگیر گروه طراحی و البته خود هواپیما شده بود مانع از آن گردید که هواپیما بتواند به موقع به خدمت در آید. از عمده ترین مشکلاتی که فلانکر با آن دست و پنجه نرم می کرد مشکل قطعات اویونیکی بود که تا سال 1990 که چند صد فروند Su-27 به خدمت در آمدند هنوز هم به طور کامل حل نشده بود. از سوی دیگر بر خلاف فلانکر، MiG-29 روند طراحی بسیار هموار تری را پشت سر گذاشت و تقریباً بدون مشکل جدی وارد خدمت گردید. شوروی در زمان جنگ سرد و به خصوص دهه 70 خواهان ورود به خدمت جنگنده جدیدی بود که بتواند از پس هواپیماهای پیشرفته غرب مانند F-15 و F-14 بر بیاید، اما با نتایج مایوس کننده ای که مدل های اولیه Su-27 به بار آورد، ظاهراً میگ MiG-29 بسیار موفق تر بود. همانطوری که بعدها هم دیدیم Su-27 تا زمان پایان جنگ سرد، یعنی سال های ابتدایی دهه 90 هنوز هم نتوانسته بود آن چنان که باید و شاید نیازهای نیروی هوایی شوروی را برطرف نماید. با همه ضعف هایی که Su-27 از آن رنج می برد، هواپیماهای مشهوری که از Su-27 مشتق شده اند و به خانواده فلانکر مشهورند، مثل هواپیماهای Su-30/33/34/37 هواپیماهای به نسبت موفقی از کار در آمدند.
چندین سال پیش (1970) زمانی که ویکتور بلنکو (خلبان شوروی سابق که
بعدها به ایالات متحده پناهنده شد) با جنگده ی میگ25 خود توانست خط دفاع
هوایی ژاپن را غافلگیر کند و از چنگ فانتوم های نیروی هوایی ژاپن بگریزد،
زنگهای خطر در غرب به صدا درآمد. می توان گفت این نوعی پایان بر دوره ی
طلایی معروف ترین جنگنده ی غرب طی دهه ی 60 و 70 میلادی بود. البته ناگفته
نماند که سیستم اعلام خطر و بخش رادار ژاپن نیز عامل تاخیر در پرواز
فانتومها بود؛ چرا که میگ25 می توانست در سطحی پرواز کند که از دید رادار
پوشیده بماند، همچنین سرعت جنگنده ی میگ25 روسی به مراتب بیش از مدل
آمریکایی بود (سرعتی حدود 3 ماخ یا 3300 کیلومتر بر ساعت).
میگ25 ؛ یکی از بهترین شکاری رهگیرهای دههء 1970
به
این ترتیب رفته رفته عصر طلایی فانتوم به اواخر دوران خویش نزدیک شد.
فانتوم طی دوره ی خدمت خود، ارزش عملیاتی و رزمی خویش را بارها به اثبات
رساند. برتری مطلق هوایی ایالات متحده در ویتنام (در برابر میگهای 19 و 21
ویتنام شمالی) و افسانه ی شکست ناپذیری نیروی هوایی اسرائیل طی جنگ سال شش
روزه ی 1967، برتری مطلق نیروی هوایی ایران در جنگ با رژیم صدام در اوایل
جنگ با عراق و . . . همه ناشی از وجود این جنگنده ی ممتاز (در زمان خود)
در صحنه ی نبرد بود. هواپیمای مزبور طی دوره ی خدمت، دارای بالاترین ارقام
فروش چه توسط خود آمریکا و چه توسط متحدانش بوده است؛ به طوری که حدود
3000 فروند آن تحویل نیروهای هوایی و دریایی ایالات متحده شده و حدود 2000
فروند دیگر نیز به ممالک هم پیمان آمریکا تحویل داده شده است. کشور ما نیز
در زمان حکومت گذشته، یکی از خریداران اصلی فانتوم بود و اکنون نیز
هواپیمای اصلی کشورمان محسوب می شود. بنابه اظهار نظر کارشناسان، بین
سالهای 1347 تا 1357 تعداد 270 فروند فانتوم در مدلهای D و E و شناسایی
(RF-4E) به ایران تحویل داده شد. عمدهء فانتوم های کشورمان در پایگاههای
هوایی نوژه همدان، بندرعباس، چابهار و بوشهر مستقر هستند.
فانتوم: جنگنده ی شگفت انگیز 40 سال اخیر
در
صنعت هواپیمایی کشوری، ملاک سنجش و قضاوت راجع به یک هواپیما، میزان فروش
بالای آن در بازارهای جهانی قرار می دهند و طبق این اصل به داوری می
نشینند. با توجه به این امر می توان گفت مثلن هواپیمای ایرباس Boeing۷۳۷
با تولید بیش از ۵۰۰۰ فروند و سسنا 150 با فروشی بالغ بر 23000 فروند،
هواپیماهای بسیار موفقی هستند. اما در دنیای صنایع نظامی، چنین موضوعی نمی
تواند اهمیت چندانی داشته باشد، بلکه عوامل دیگری در این موضوع (میزان
موفقیت) دخالت دارند. به عنوان مثال برای ارزیابی یک بمب افکن، میزان
ظرفیت حمل بمب ملاک قرار می گیرد و زمانی دیگر قابلیت دستیابی آن به هدف و
وضعیت تهاجمی بمب افکن است که اهمیت پیدا می کند. یا بعضی اوقات مشاهده می
گردد که ملاک سنجش ارزش یا هواپیمای جنگنده را در تعدادی که در یک نبرد
سرنگون می شوند، قرار می دهند. عوامل بسیاری مخصوصن حین نبرد در وضعیت یک
هواپیما موثرند که به عنوان مثال موقعیت تاکتیکی صحنه ی نبرد و یا چگونگی
تربیت پرسنل خلبان می توانند تاثیر به سزایی در نتیجه ی امر داشته باشند.
اما
از همه ی اینها گذشته وقتی یک جنگنده 15 رکورد جهانی را کسب می کند و در
زمانی که دنیای تکنولوژی پیشرفت سرسام آوری دارد، قادر به ادامه ی تولید
به مدت بیش از 20 سال باشد و با تولید 70 فروند درماه طی دوران صلح، 5/2
میلیون ساعت پرواز رزمی و سرانجام در حالی که نه هزارمین فروند آن تحویل
مشتریان آن می شود باید گفت این هواپیما با هر استانداردی موفق است.
سرگذشت
فانتوم از نیم قرن قبل شروع می شود: زمانی که کمپانی معظم مک دانل داگلاس
(MD) در سال 1953 وارد میدان رقابت شرکتهای هواپیمایی جهت ساختن یک جنگنده
ی مافوق صوت برای نیروی دریایی ایالات متحده گردید؛ ولی این فرصت را در
مقابل هواپیمای کروسیر CF-8U از دست داد. شکست در این رقابت برای شرکت MD
نوعی عقب گرد بود، مخصوصن آنکه نخستین طرح در مورد هواپیمای جت را برای
نیروی دریایی، همین کمپانی داده بود که مربوط به فانتوم بود.
پروژهء F3H-G
با
ابن حال شرکت MD با چنین سابقه ای که گفته شد، تصمیم به ادامه و تکمیل طرح
شکست خورده و تولید هواپیماهای مخصوص پرواز از عرشه ی ناوهای هواپیمابر
گرفت و این می بایست با توجه به نیازهای آینده در این شاخه ی صنعت انجام
می پذیرفت. برای کسب اطلاعات بیشتر و دقیق تر این شرکت تصمیم گرفت با
پرسنل ناوبری و فرماندهان نیروی دریایی مصاحبه انجام دهد. تعداد زیادی طرح
مورد ارزیابی قرار گرفت و در سال 1954 یک نمونه ی کامل از هواپیمای طراحی
شده به نام F3H-G ساخته شد و به نیروی دریایی ارائه گردید که به شدت مورد
توجه قرار گرفت و بنابراین دستور ساخت دو فروند نمونه ی اولیه از سوی
نیروی دریایی به شرکت MD داده شد. این طرح، هواپیمایی بود تک سرنشین و
مجهز به 4 قبضه مسلسل 20 میلیمتری و دارای جایگاه حمل 11 بمب و یا موشک.
نیروی محرکه ی آن توسط 2 موتور از نوع J-65 تامین می گردید و این جنگنده
را به راحتی به سرعت 5/1 ماخ می رساند.
F-3H
هنگامی
که تقاضای نیروی دریایی برای ساخت این هواپیما در آوریل 1955 جنبه ی قطعی
گرفت، این هواپیما به عنوان جنگنده ی تدافعی سریع مورد توجه و استفاده ی
ناوهای هواپیمابر قرار گرفت که قادر به پرواز از عرشه ی نام هواپیمابر و
بردی رزمی تا حدود 500 کیلومتر بود. بعدها نیروی دریایی اعلام کرد که این
هواپیما باید مجهز به موشکهای هوا به هوا گردد و جای مسلسلها را بگیرد.
برای تحقق این امر، یک تجدیدنظر کلی در طراحی هواپیما لازم بود. یکی از
تغییرات اساسی، استقرار 4 جایگاه موشک اسپارو به جای مسلسلها بود و به
همراه آن ایجاد سیستم کنترل آتش (رادار کنترلگر موشک اسپارو به جهت نیمه
فعال بودن این موشک)، تعویض موتورهای قبلی با نمونه های بهتر و قوی تر
J-79 (ساخت جنرال الکتریک) که هواپیما را قادر می ساخت به راحتی بیش از 2
ماخ سرعت بگیرد. پس از این تجدیدنظرها، نیروی دریایی درخواست طرح
هواپیمایی دوسرنشینه را نمود. (در هواپیماهای دوسرنشینه، خلبان قدرت و
تسلط بیشتری بر پرواز می یابد و نفر دوم مامور استفاده از تسلیحات جنگی
روی هواپیما می شود) طرح جدید هواپیمایی شد به نام F4-H1.
پیشرفت و تکامل
در
طی تکامل و پیشرفت مراحل آن تغییرات زیادی برای بهبود وضعیت اجرایی و
قابلیت عملیاتی جنگنده در نظر گرفته شد. این تغییرات شامل راداری با صفحه
ی بزرگتر بود که قدرت دید خلبان را افزایش می داد. نحوه ی پرتاب موشکها
نیز از حالت ریلی به نوع پرتابی تغییر یافت. هواپیمای مزبور کم کم شروع به
نمایاندن خود به عنوان یک جنگنده ی جالب توجه و برجسته نمود.
صفحه LCD و رادار اف4
نمونه ی اولیه ی هواپیما با نام XF-H1 اولین پرواز خود را در 27 می
1958 انجام داد. هواپیمایی که برای سرعت حداکثر 2 ماخ طراحی شده بود، اینک
با نام فانتوم2، به راحتی به سرعت 6/2 ماخ دست یافت! پس از تکمیل آزمایشات
اولیه، فانتوم بار دیگر در مقابل هواپیمای تک سرنشین F-8U3 کروسیر قرار
گرفت. این بار کمپانی MD پیروز مناقصه شد و فانتوم به عنوان هواپیمای
استاندارد نیروی دریایی ایالات متحده انتخاب گردید.
در دسامبر 1958
قرارداد ساخت 23 فروند نمونه ی اولیه به MD داده شد. طی آزمایشات تکمیلی
تغییرات دیگری نیز داده شد که این تغییرات شامل جایگزینی موتورهای
نیرومندتر می گردید. دو قسمت دیگر نیز در زیر بال هواپیما تعبیه گردید که
این جنگنده را قادر به حمل 2 موشک اضافی اسپارو و یا چهار موشک کوتاهبرد
سایدوایندر می ساخت. همچنین در آزمایشات مشخص شد که فانتوم به علت استفاده
از موتورهای بسیار نیرومند J-79 و بدنه ی مستحکم، قادر به حمل 22 بمب 500
پوندی نیز می باشد!
کسب رکوردهای جهانی
به
دنبال سفارش 23 فروند مدل اولیه، دستور ساخت 47 فروند هواپیمای اصلاح شده
برای نیروی دریایی داده شد؛ البته با طراحی مجدد نام آن به F-4A تغییر
یافت. F4-A مجهز به موتور J79-2A می توانست به رکوردهای جهانی دست پیدا
کند. در ششم دسامبر 1959 نمونه ی پیشرفته تر سری A یعنی F-4B توانست رکورد
سقف پرواز به اندازه 98556 فوت (حدود 30039 متر) و در زمینه سرعت نیز در
22 نوامبر 1961 به سرعت 48/1606 مایل بر ساعت = 720 متر بر ثانیه = 2600
کیلومتر بر ساعت دست پیدا کند.
حال پس از نیروی دریایی، نوبت نیروی
هوایی بود که سفارش فانتومی با قابلیت پرواز در ارتفاع بالاتر و در هر
شرایط آب و هوایی و قدرت حمل انواع جنگ افزار (بمب – موشک هدایت شونده هوا
به زمین و موشک هوا به هوا) با قابلیت انعطاف زیاد و تامین ایمنی سرنشینان
داد.
سرانجام در مارس 1962 فانتوم2 نخستین جنگنده ی نیروی دریایی بود
که توانست در نیروی هوایی نیز به عنوان هواپیمای اصلی وارد خدمت گردد.
فانتوم های انگلیسی
هنگامی که به سال 1964 نیروی دریایی انگلیس تصمیم به جایگزینی هواپیماهای قدیمی هاوکر P1154 با فانتوم گرفت، قرار بر این گذاشت که موتورهای ساخت رولزرویس بر روی این فانتوم ها قرار گیرد.
P1154
آن زمان پیش بینی می شد که جایگزینی موتورهای مزبور، دارای ثمرات زیادی خواهد بود. موتورهای (به ظاهر) نیرومندتر انگلیسی می توانستند سرعت و شتاب این جنگنده را افزایش دهند و از این گذشته فانتوم را قادر می ساختند که 20 درصد قابلیت اوج گیریش را از عرشه ی ناوهای هواپیمابر انگلیسی افزایش دهد. ولی این فقط فرضیه بود و موتورهای انگلیسی ساخت رولزرویس هیچگاه به طور کامل با فانتوم منطبق نشدند و به هیچ وجه با موتور قدرتمند J-79 نتوانستند رقابت کنند. جنگنده های تولید شده با این موتورها، کندترین (حداکثر 2100 کیلومتر بر ساعت) و دارای کمترین سقف پرواز (حداکثر 50000 فوت) و کمترین شعاع عملیاتی رزمی (به علت مصرف بیشتر سوخت) از آب درآمدند ضمن آنکه بسیار گران تر از مدل آمریکایی نیز تمام می شدند!
تسلیحات فانتوم
از
ابتدای طرح تولید فانتوم، جنگ افزارهای تعیین شده برای آن، پیوسته در حال
پیشرفت بودند. از جمله حمل 4 موشک فالکون، 4 موشک هوا به هوای نیمه فعال
راداری از نوع اسپارو، 4 موشک حرارت یاب سایدوایندر، دو موشک بالپوپ و یا
حتا موشک ضدکشتی بسیار دقیق هارپون، 22 بمب 500 پوندی، بمب های هدایت
شونده ی بسیار دقیق لیزری، موشک هوا به سطح هدایت شونده ی ماوریک و . . .
خلاصه 16000 پوند از انواع مهمات جنگی در 7 محل استقرار زیر بالها و بدنه.
یک فروند فانتوم مجهز به موشکهای ماوریک و اسپارو
همچنین
در جنگ ویتنام داشتن مسلسل بر روی هواپیما به اثبات رسید (زیرا در فواصل
بسیار نزدیک، سامانه ی حرارت یاب موشک قادر به قفل بر روی هدف نمی شد و
موشک خطا می رفت و به هواپیمای دشمن اصابت نمی کرد) به همین منظور از
مسلسل بسیار قوی ولکان M-61 استفاده گردید و در سال 1967 بر روی F-4E سوار
شد.
فانتوم در جنگ ویتنام
از
15 آگوست 1964 تا 30 آوریل 1975 (یعنی 4 هزار و 11 شب و روز) طی ده سال
جنگ شبانه روزی در ویتنام، فانتوم نقشی بازدارنده در مقابل حملات ویت کنگ
های کمونیست بازی کرد و وظیفه ی خود را به خوبی انجام داد. حمایت از
عملیات نیروهای زمینی ایالات متحده و ارتش ویتنام جنوبی، ایجاد برتری
هوایی و شکار میگهای ویتنام شمالی و . . . از این جمله بودند. برای نمونه
می توان به ماموریتهای بسیار موفق فانتوم های نیروی دریایی ایالات متحده
در جریان عملیات قطار آزادی (6 آوریل 1972 تا 7 می 1972) و عملیات لینه باکر (8 می 1972 تا 23 اکتبر 1972) اشاره کرد.
جنگ ویتنام - اف۴ نیروی هوایی ایالات متحده در حال پرتاب بمبهای ام کا ۸۲
به غیر از عملیات رزمی معمول فانتوم ها در ویتنام، عملیات مهم دیگری
توسط مدل RF-4C برای شناسایی وضعیت دشمن و جابه جایی نیروهای دشمن در شب
صورت می گرفت. وظیفه ی فانتوم های مزبور، حمل و پرتاب دستگاههای حساس صوتی
در مناطق جنگلی و بیشه زارهای انبوه ویتنام بود. این وسایل پس از پرتاب،
توسط چترهای کوچکی به زمین فرود می آمدند. دستگاههای فوق مجهز به
میکروفونهای بسیار حساس و باتری های قوی با طول عمر بالا بودند. این
دستگاهها می توانستند انواع ارتعاشات، اعم از حرکت ادوات یا صدای پای
انسانها را دریافت کنند و امواج دریافتی را به صورت سیگنال هایی به
هواپیمای رله (هواپیمایی مانند E-2) منتقل می کردند. برخی اوقات اطلاعات
(مربوط به منطقه ای که باید این ادوات حساس از هواپیما به بیرون پرتاب می
شد) از قبل به کامپیوتر فانتوم منتقل می شد و این وسایل حساس خود به خود
در جایی که می بایست قرار گیرند از هواپیما پرتاب می شدند. بدین ترتیب نقل
و انتقالات شبانه ی ویت کنگها در اختیار مقامات نیروی هوایی قرار می گرفت
و روز بعد فانتوم های ناو هواپیمابر میدوی و ناو یو اس اس کورال سی،
بمباران سنگین مناطق تجمع کمونیست ها را انجام می دادند.
بنابر آمار
موجود تعداد 197 فروند هواپیمای میگ 17، 19 و 21 ویتنام شمالی طی نبردهای
هوایی بین سالهای 1965 تا 1975 توسط فانتوم های آمریکایی (اکثرن F-4B)
سرنگون گشتند در حالی که تلفات فانتوم ها بسیار ناچیز بود و عمده ی آن نیز
به وسیله ی آتشبارهای زمینی ویت کنگها اتفاق افتاده بود.
فانتوم در خاورمیانه (نبرد بی پایان)
به غیر از جنگ ویتنام، فانتوم حضور چشمگیری در نبردهای خاورمیانه داشت.
جنگ 6 روزهء 1967
طی
جنگ شش روزه ی ژوئن 1967 اعراب با اسرائیل، فانتوم های اسراییلی عملیات
تخریب دقیق اهداف را به مورد اجرا گذاشتند. در واقع باید گفت پیروزی در
جنگ با همان ضربات روز نخست به نیروی هوایی اعراب مشخص شده بود. در 4 روز
اول، اعراب 415 فروند جنگنده از دست دادند و در واقع نیروی هوایی اعراب در
همان روز اول نبرد از میدان به در شد. در مقابل از اسراییل تنها 15 فروند
جنگنده ساقط گدید که از این تعداد فقط 4 فروند فانتوم بودند. که البته این
جنگنده ها نه در نبرد هوایی، بلکه به وسیله پدافند زمینی سرنگون گشتند.
فانتوم های اسرائیلی با پرواز در ارتفاع چند ده متری همزمان به پایگاههای
هوایی اردن، مصر، سوریه و عراق حمله ور شدند و با مهارت بی نظیر هر
هواپیمایی را که روی زمین بود منهدم کردند. برای مثال در جریان حمله ی روز
پنجم ژوئن 1967 به پایگاه هوایی کرکوک، تقریبن کل جنگنده های موجود در این
پایگاه توسط فانتوم های اسرائیلی منهدم گشتند.
فانتوم اسرائیلی در ارتفاع حدود 20 متری در مصر: ژوئن 1967
نتایج اولین روز نبرد 1967 فانتوم های اسرائیلی:حمله
به 17 پایگاه نظامی و هوایی در مصر، 5 فرودگاه بزرگ نظامی در سوریه، 3
فرودگاه نظامی در اردن و یک فرودگاه در عراق که منجر به انهدام 268 جنگنده
ی مصری، 25 جنگنده ی سوری، 27 جنگنده ی اردنی و 90 جنگنده ی عراقی. مجموع
تلفات اسرائیل تنها 15 فروند بود. طبق نقشه ی یک ژنرال اسرائیلی، نیروی
هوایی قدرتمند مصر ظرف 3 ساعت به طور کامل نابود گشت! غافلگیری کامل بود.
جنگنده های نیروی هوایی مصر در ردیفهای معنی روی زمین باز فرودگاه یا در
آشیانه های سه ضلعی مرتب، چیده شده بودند و فقط چند میگ21 در پرواز بودند.
فانتوم های اسرائیلی با پرواز در ارتفاع چند ده متری خود را از آتش
ضدهوایی مصون داشتند و با اتکا به توپهای خود، تمام هواپیماهای جنگی مصر
را نابود کردند. در پایگاهی دیگر دو فرود فانتوم حدود 30 فروند بمب افکن
سنگین Tu-16 را بر روی زمین از بین بردند. در عرض 80 دقیقه، میگ21 هایی که
در باندهای مجاور کانال سوئز در قاهره و صحرای سینا قرار داشتند سوخته و
به طور کامل از بین رفته بودند. ظرف 20 دقیقه فانتوم های عمل کننده
بازگشته، سوختگیری شده و مهمات گذاری شدند و این بار 80 دقیقه ی دوم آغاز
گشت و قبل از آنکه مصر از گیجی حمله نخست بیدار شده باشد، در جریان حمله ی
دوم هیچ میگ و بمب افکن مصری برای هدفگیری دیگر وجود نداشت. نیروی هوایی
پرزرق و برق مصر که مجهز به جنگنده های به روز روسی بود، دیگر وجود خارجی
نداشت و از بین رفته بود. در مورد سوریه و اردن تنها با انجام یک عملیات،
عمدهء جنگنده های نیروی هوایی دو کشور از بین رفته بود و همچنین یک پایگاه
بزرگ هوایی عراق نیز با بمب های خوشه ای جنگنده های F-4D به طور کامل از
صفحهء عملیات پاک شده بود.
یعنی موثرترین عامل قدرت اعراب در خط اول
جبهه، تنها در چند ساعت ابتدای آغاز جنگ از بین رفت و در چند روز بعدی
اسرائیل قادر شد بدون نگرانی از حملات هوایی اعراب، به اهداف زمینی آنها
حمله کند. جنگی که در پایان ششمین روز، با پیروزی قاطع اسرائیل و اشغال
کرانهء باختری رود اردن، بیت المقدس شرقی، صحرای سینا، مزارع شبعا و بلندی
های جولان پایان یافت.
1973: فانتوم اسرئیلی برای مصون ماندن از موشکهای سام3 مصری
سیستم AB خود را روشن کرده و در ارتفاع بسیار پائین آماده ی عبور از پدافند اعراب می شود
نقشهء مناطق اشغالی 1967
1973: نبرد یام کیپور (The Yom Kippur War)
جنگ یام کیپور به نام نبرد فانتوم ها
لقب گرفته است. فانتوم های اسرائیلی هجوم گسترده ی خود را بر علیه تانکها،
سایت های موشکی سام، انبارهای مهمات اعراب انجام دادند و هواپیماهای
بسیاری را نیز ساقط کردند. ضمن اینکه عملیات شناسایی دقیقی را همراه با
عکسبرداری از مراکز مهم مصر و سوریه به انجام رساندند در حالی که مصر و
سوریه، موشکهای زمین به هوای بسیاری در اطراف پایگاههای نظامی خود کار
گذاشته بودند. این سایتهای موشکی در اطراف کانال سوئز و اغلب خطوط مقدم
مرزی با اسرائیل مستقر شده بودند. در جریان عملیات Dugman 5 فانتوم ها
اسرائیلی متحمل خسارات سنگینی شدند و شش فروند از آنها به وسیله ی موشکهای
سام سوریه سرنگون گشتند. در جریان جنگ 1973، فانتوم های اسرائیلی حدود 500
عملیات در عمق خاک سوریه و مصر انجام دادند.
دستهء چهار فروندی فانتوم های اسرائیلی (ژوئن ۱۹۷۳: دمشق) پس از حمله به ستاد مشترک ارتش سوریه
فانتوم ارتقا یافتهء اسرائیلی (به محل غلاف سوختگیری هوایی دقت کنید)
فانتوم اسرائیلی در پایگاه هوایی ناتانیا
مهمترین این عملیاتها، منهدم کردن ستاد مرکزی ارتش سوریه بود. در اکتبر 1973 دو اسکادران 4 فروندی از فانتوم ها این مرکز مهم را در قلب دمشق به طور کامل نابود کردند. حمله موفقیت آمیز بود ولی دو فروند از فانتوم ها ساقط گشتند و یک نفر از خلبانان نیز کشته شد. همچنین یک فانتوم دیگر نیز هدف آتشبار ضدهوایی قرار گرفته ولی با مشکلات فراوان توانست خود را به پایگاهش برساند.
ژوئن 1973: پرواز اعجاب انگیز فانتوم اسرائیلی در صحرای سینا
به جهت جبران خسارات وارده به فانتوم های اسرائیلی، چند فروند فانتوم
دیگر از طرف ایالات متحده به صورت قطعات منفصله توسط هواپیماهای باری به
سرعت به اسرائیل حمل شد. این فانتوم ها به سرعت وارد سازمان نیروی هوایی
شدند و قبل از پایان جنگ 1973 وارد عملیات گشتند. در جریان جنگ 1973،
فانتوم های بسیاری ساقط شدند و خدمه ی بسیار از آنان در مصر یا سوریه به
اسارات درآمدند.
بنا بر ادعای منابع بی طرف، 46 فروند فانتوم طی نبرد
1973 به وسیله ی مصر و سوریه ساقط گشتند که این آمار بسیار بیش از نبرد
سال 1967 بود.
جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران
در
ابتدای جنگ تحمیلی صدام علیه ایران، فانتوم های کشورمان (در کنار
هلیکوپترهای کبرای هوانیروز) با انجام ماموریتهای فراوان در جهت کند کردن
پیشروی نیروهای عراقی، نابودی تجهیزات زرهی، حمله به پایگاههای هوایی
الرشید بغداد، ناصریه، ام القصر و . . . اقدامات بسیار قابل توجهی انجام
دادند. بزرگترین عملیات تاریخ خاورمیانه شاید در روز اول مهر 1359 به
وسیله 140 جنگنده ی فانتوم و اف5 بر ضد پایگاههای هوایی و نظامی صدام
انجام شد. به طوری که تنها در اثر حمله ی 8 فروند جنگنده ی F-4E به پایگاه
هوایی الرشید بغداد، این پایگاه تا ماهها نتوانست عملیاتی شود!
پرواز در ارتفاع پائین در خاک عراق جهت مصون ماندن از دید رادارهای عراقی
31 شهریور 1359: F-4E پایگاه هوایی مهرآباد لحظاتی پس از اصابت راکت سوخوی7 عراقی
این نکته قابل توجه است که در روزهای ابتدایی حمله صدام به ایران، نیروی رزمی پیاده و زرهی آماده در مقابل عراق موجود نبود و ترابری این نیروها از مراکزی چون لشگر زرهی قزوین تا مناطق غرب و جنوب کشور، روزها به طول می انجامید که در این صورت نیروهای عراقی به راحتی و بدون مانع قادر می شدند شهرهای اهواز، کرمانشاه، ایلام، ماهشهر و . . . را به راحتی به اشغال خود درآورند. در این میان پایگاههای هوایی نوِژه ی همدان و بوشهر (به همراه اف5 های پایگاههای تبریز و امیدیه) با فانتوم های خود، پیشروی ماشین جنگی صدام را کند کرده و با انجام گاهن روزانه 600 سورتی پرواز، شلیک موشکهای ماوریک به ادوات زرهی و تدارکاتی عراق، عملن مانع پیشروی سریع 12 لشگر مجهز عراق شدند. ضمن اینکه با وجود خلبانان بسیار ماهری که در ایالات متحده آموزش دیده بودند، برتری هوایی در اوایل جنگ مطلقن در اختیار ایران بود و نیروی هوایی عراق جز در موارد بسیار معدودی، جرات استفاده از جنگنده هایش را پیدا نمی کرد. نیروی دریایی عراق با کمک ناوچه ی قهرمان پیکان و فانتوم های پایگاه بوشهر در 7 آذر 1359 ، نیروی دریایی عراق را تقریبن برای همیشه از صفحه ی روزگار محو کردند. سرلشگر شهید عباس دوران در این روز با انجام 9 ساعت پرواز مداوم بر علیه ناوچه های عراقی از قهرمانان این نبرد به شمار می آید.
فانتوم پایگاه هوایی بوشهر؛ مجهز شده با موشک ضدکشتی هارپون
کشورمان بارها از قابلیت بالای این هواپیما در حمل تعداد زیادی بمب بهره گرفت: از جمله می توان به حملات هوایی فانتوم ها با 22 بمب به پالایشگاهها و مراکز مهم عراق، حمله و نابودی 48 فروند هواپیما بر روی زمین در پایگاههای سه گانه ی موسوم به H3 در فروردین ماه 1360 توسط 8 فروند F-4D (یکی از بزرگترین ماموریتهایی که به نام فانتوم در جهان ثبت شده است)، حملاتی با بمب های 5/1 تنی به پادگانی زرهی در شمال بغداد، نابودی ناوچه های عراقی در ۷ آذر ۱۳۵۹ به وسیله موشکهای هارپون و . . . اشاره کرد.
تاکنون 16 نوع فانتوم ساخته شده است:
1- نوع اولیه: F-4A به تعداد 47 فروند با احتساب مدل F4H-1F
2- F-4B جنگنده ی اصلی نیروی دریایی ایالات متحده در دهه ی 1960 و 1970 به تعداد 649 فروند.
3- RF-4B : نوع شناسایی گر مدل B ؛ دارای دستگاههای حساس و جاسوسی به تعداد 46 فروند.
4- F-4C : مدل ساخته شده برای نیروی هوایی ایالات متحده به تعداد 583 فروند.
5- RF-4C : نوع شناسایی مدل C ؛ دارای دستگاههای حساس جهت اکتشاف وضعیت نیروهای زمینی دشمن به تعداد 505 فروند.
6- F-4D : نمونه ی اصلاح شده و پیشرفته تر مدل C به تعداد 825 فروند.
7- F-4E : جنگنده ای برای حفظ برتری هوایی و حفظ پشتیبانی نزدیک به تعداد 1370 فروند.
8- F-4EJ : مدل ساخته شده برای نیروی هوایی ژاپن مجهز به موشکهای AAM-2 (ساخت Mitsubishi) به تعداد 14 فروند.
9- RF-4E : نوع بسیار پیشرفته تر مدل RF-4C به تعداد 149 فروند.
10- F-4F : جنگنده ی سفارشی برای نیروی هوایی آلمان غربی به تعداد 175 فروند.
11- F-4G
: نوع بسیار پیشرفته تری از F-4B برای نیروی دریایی ایالات متحده؛ مجهز به
دستگاههای اخلال گر رادار دشمن و موشکهای HARM (موشکی که امواج رادار دشمن
را دریافت کرده و با استفاده از آن، رادار دشمن را نابود می سازد) به
تعداد 116 فروند.
12- RF-4CCV : نوع جاسوسی فانتوم جهت سازمان ناسا به تعداد نامعلوم.
13- F-4J : نوع بازهم پیشرفته تر مدل B جهت نیروی دریایی به تعداد 522 فروند.
14- F-4K : نوعی از مدل B مجهز به موتورهای رولزرویس ساخت انگلیس جهت نیروی دریایی انگلستان به تعداد 52 فروند.
15- F-4M : مدلی دیگر و بهتر شده ی مدل K برای انگلستان به تعداد 118 فروند.
16- F-4S : طرح تغییر داده شده ی مدل J برای نیروی دریایی. مجهز به سیستم Fly by Wire به تعداد 248 فروند.
مشخصات کلی فانتوم ها
خدمه: دو نفر
موتورها: دو موتور ساخت جنرال الکتریک با قدرت استفاده از پس سوزJ79-GE-17 با کشش 17900 پاوند
برد و نوع رادار: 70 تا 80 کیلومتر و مدل APQ-120
فاصله ی دو سر بال = 11 متر و 76 سانتی متر
طول = 20 متر
ارتفاع = 5 متر
وزن خالص = 13768 کیلوگرم
ماگزیمم وزن در حالت پرواز رزمی = 28000 کیلوگرم
بیشترین سرعت = 2450 تا 2500 کیلومتر بر ساعت
ماگزیمم سقف پرواز خدمتی = 58000 فوت = 17670 متر
درجه ی اوج گیری: 100 فوت در دقیقه
بیشترین مسافتی که می تواند طی کند: 3183 کیلومتر با 3 مخزن سوخت خارجی. (طی پرواز آزمایشی سال 1978)
کاربران فانتوم
اسپانیا،
یونان, ترکیه، انگلستان، آلمان، نیروی دریایی و هوایی ایالات متحده (فقط
مدل جی در نیروی هوایی)، کره جنوبی، ژاپن، استرالیا، اسرائیل، ایران و مصر.
نکات تکمیلی
بیشتر مدلهای فانتوم در کشورمان E و تعداد کمی (حدود 20 فروند) نیز از مدل D هستند.
15
فروند RF-4E تا زمان وقوع انقلاب 1357 به ایران تحویل شده بود. بسیاری از
آنان در جریان جنگ از بین رفتند و به اعتقاد کارشناسان نظامی مجله
Aviation Week تنها یک یا دو فروند از آنها قادر به پرواز می باشند.
شاه پس از تست پروازی هواپیمای RF-4E در کارخانه مک دانل داگلاس
بیش از 30 فروند فانتوم خریداری شده کشورمان، پس از انقلاب هیچگاه تحویل نشدند.
آمار
دقیقی از میزان فانتوم های ساقط شده در جنگ از سوی مسئولان مربوطه ارائه
نشده است اما کارشناسان مجله Aviation Week به تعداد حدود 70 فروند اشاره
دارند.
بنا به گفته ی یکی از خلبانان پایگاه نوژه ی همدان، در سال 1367
و در زمان اجرای آتش بس، تنها 12 فروند فانتوم (در کل کشور) قادر به پرواز
بودند و این در حالی بود که رژیم صدام در آن روزها با بهره گیری از
پشتیبانی دولتهای بی دریغ روسیه، فرانسه و چین، 714 فروند جنگنده ی آماده
ی پرواز داشت. (از قبیل: میگهای 21، 23، 25، 27 و 29 ؛ سوخوی20، 22، 24 و
25 ؛ توپالف16 و 22 ؛ آواکس ایلیوشین76 و F-7 ساخت چین)
رادار قدیمی
هواپیماهای فانتوم در بسیار از کشورها جایگزین شده است. در آلمان رادار
اف18 و در اسرائیل نیز رادار ساخت صنایع الکترونیک البیت به جای رادار
قدیمی و پرهزینه ی APQ-120 نشسته است. ترکیه نیز حدود 50 فروند هواپیمای
فانتوم خود را توسط صنایع هوافضای اسرائیل به روز کرده و بسیاری از ادوات
آنالوگ کابین F-4E هایش توسط اسرائیل با نمونه های دیجیتال اسرائیلی،
تعویض نموده است.
تصویری استثنایی از کابین F-4E ارتقا یافته با پردازشگر پنتیوم و
سنسورهای ساخت صاایران - سیستم آلتیمتر اصلاح شده و . . .
رادار اسرائیلی فانتوم (بنا به ادعای سایت مربوطه) دو برابر رادار اصلی، برد دارد.
بسیاری
از کشورهای کاربر فانتوم (F4) و تایگر (F5)، هواپیماهای F-15 و F-16 را
جانشین کرده اند. نیروی هوایی ترکیه در قالب قراردادی، دهها فروند از
F-16C/D را در داخل ترکیه مونتاژ می کند. اردن نیز به جای F-5A/B خریداری
شده از ایران (قبل از انقلاب)، هواپیماهای F-16C/D را خریداری کرده است.
اسرائیل
نیز پس از درگیری های سالهای 1980 تا 1983 با لبنان، سوریه و حمله به
تاسیسات ساخت بمب اتمی عراق (عملیات Opera با استفاده از جنگنده های اف15
و اف16) نقش برتری هوایی فانتوم را به اف15 (که در اسرئیل به آنها باز2000
گفته می شود) سپرده است. اف15 های اسرائیلی تاکنون دهها فروند از میگهای
21 ، 23 و 25 سوری را به راحتی و بدون حتا یک مورد تلفات، سرنگون کرده اند.
کشور
ما نیز در زمان شاه، سفارش 300 فروند F-16A/B را به ایالات متحده داده
بود. قرار بود 140 فروند F-16A به صورت آماده و 160 فروند F-16B در صنایع
هسای اصفهان (هواپیماسازی ایران) مونتاژ شوند. تا سال 1357 تنها 2 فروند
F-16A به ایران جهت پروازهای آزمایشی تحویل شدند و مابقی آنها پس از لغو
قرارداد توسط دولت موقت، به نیروی هوایی اسرائیل فروخته شدند. (وجود دو
فروند اف-۱۶ در ایران، مورد تردید برخی کارشناسان قرار دارد)
منابع:
چندی پیش نخست وزیر رژیم صهیونیستی، ایهود اولمرت مدعی شده بود که برای آسیب جدی رساندن به تأسیسات هستهای ایران باید طی ده روز 1000 موشک کروز تاماهاوک به سوی تأسیسات آن پرتاب کرد.
این اظهارات اگرچه بلافاصله تکذیب شد ولی تکرار آن از سوی این رژیم به نوعی مبین تهدید غیر رسمی ایران به استفاده از این نوع موشک ها است.
اسرائیل چند سال پیشتر از این در سال 2000 نیز هنگامی که مذاکرات صلح با سوریه در جریان بود، از واشنگتن خواست موشکهای کروز از نوع توماهاوک را به تل آویو بفروشد که این درخواست در آن مقطع زمانی پذیرفته نشد. تحلیلگران این درخواست رژیم صهیونیستی را استفاده از ابزار تهدید برای پیشبرد مقاصد خود در مذاکرات ارزیابی کردند.
البته کارشناسان دفاعی معتقدند که آمریکا نمیخواهد با این اقدام خاورمیانه را بیش از این دچار بی ثباتی نماید. "رابرت هوسون" تحلیلگر جینز می گوید: «آمریکا نمیخواهد در چنین زمان حساسی این فناوری را به اسرائیل بفروشد.»
این موشکها قادر به حمل کلاهک هستهای نیز هستند.
از آن سو حتی برخی از تحلیلگران موشکی اسرائیل در مورد کارایی توماهاوک در مورد تاسیسات اتمی ایران مردد هستند. برخی نیز اعتقاد دارند امریکا هیچگاه امکان استفاده از این تکنولوژی را در اختیار اسرائیل قرار نخواهد داد. "آلون بن دیوید" تحلیلگر دفاعی اسرائیل معتقد است آمریکا ممکن است بمنظور متوقف ساختن برنامه موشکی رقبای اسرائیل از فروش این موشک به اسرائیل خودداری کند.
وی افزود: «اگر آمریکاییها متوجه شوند که اسرائیل به توان موشکی کروز نزدیک شده است، بلافاصله جلوی آن را خواهند گرفت.»
درکنار مطرح بودن بحث موشک های کروز به عنوان یک تهدید علیه ایران، همواره این نگرانی نیز از سوی مقامات و تحلیلگران غربی عنوان شده که ایران دارای انواعی از موشک کروز (حتی با کلاهک هسته ای!) است (ماجرای موشک های اوکراینی) و خود نیز در تلاش برای دستیابی به این تکنولوژی است.
نکات فوق نشان می دهد که موشک های کروز اهمیت استراتژیکی در هرگونه درگیری احتمالی در منطقه خواهند داشت و صد البته نباید از نقش این موشک ها در موفقیت نبردهای مختلف علیه عراق چشم پوشید.
در مقاله زیر به معرفی، تاریخچه و انواع موشک های کروز پرداخته شده است.
مقدمه
هم اکنون موشکهای کروز پس از نیم قرن توسعه، جایگاه خاصی به عنوان یک سلاح موثر و تعیین کننده در برنامههای دفاعی کشورها پیدا کردهاند. بویژه، به کارگیری این موشک ها در جنگ خلیج فارس و همچنین تجربه موفق استفاده از آنها علیه یوگسلاوی موحب گردید تا توجه کشورهای متعددی به استفاده و حتی توسعه این موشکها جلب گردد.
موشک های کروز مانند هر سلاح دیگری، محصول تکنولوژی زمان خود می باشند که در طول زمان تغییر و توسعه بسیاری یافته اند. از همین رو آنچه که 50 سال بیش به عنوان موشک کروز خوانده می شد با آنچه که امروز به عنوان موشک کروز شناخته می شود، به لحاظ عملکردی[1]، تفاوت های بسیاری دارد. به همین جهت ارائه یک تعریف جامع و مانع از این وسیله،به سادگی امکانپذیر نبوده و تعاریفی هم که در مراجع مختلف ارائه شده، یکسان نیستند. با این وجود بر اساس گرههای تکنولوژیکی و نیز ماموریت و انتظاری که از چنین وسیله ای می رود، اجمالا یک موشک کروز را می توان بصورت زیر تعریف نمود:
«وسیله پرنده ای بدون سرنشین که از یک یاچند پیشران هوازی[2] استفاده کرده، با بهره گیری از نیروهای آیرودینامیکی و غلبه بر جاذبه زمین، بیشتر مسیر پروازی خود را به صورت کروز طی می نماید. این وسیله که در تمام طول مسیر هدایت می شود، ماموریت دارد تا محموله ای را به نقطه ای از پیش تعیین شده برساند. با این توصیف، موشک های معروفی نظیر Exocet فرانسوی و نیز HY-2 Silkworm چینی که از موتور راکت به عنوان پیشران استفاده می کنند در دسته بندی موشک های کروز نمیگنجند.
برد موشک های کروز، محدوده وسیعی را پوشش می دهد، به طوری که برد برخی از موشکهای کروز کمتر از 50 کیلومتر و برد انواعی از آن به پیش از چندین هزار[3] کیلومتر می رسد.
موشک های کروز را می توان به دو دسته تقسیم بندی نمود:
1 – موشک های کروز ضد اهداف زمینی Land Attack Cruise Missile (LACM)
2 – موشک های کروز ضد کشتی Anti- ship Cruise Missile (ASCM)
جایگاه موشک های LACM از لحاظ تکنولوژی به کار گرفته شده در آنها بالاتر از موشک های ASCM است به طوری که این موضوع باعث شده تا کشورهای تولید کننده موشک های LACM محدود به ایالات متحده، روسیه و فرانسه باشند. حال آنکه کشورهای صاحب تکنولوژی موشک های ASCM محدوده وسیع تری را شامل می شوند (حدود 12 کشور) .
البته دسته بندی های دیگری نیز می توان از این موشک ها ارائه داد که عبارتند از:
الف) از لحاظ محموله
سرجنگی هسته ای
سرجنگی شیمیایی یا بیولوژیکی
سرجنگی معمولی
سیستم های فریب راداری
رادارها و سیستم های مراقبت و شناسایی
ب) از لحاظ اهمیت و میزان تعیین کنندگی درجنگ
- انواع دور برد استراتژیک که غالبا علیه اهداف ثابت زمینی مثل سیلوهای پرتاب موشک های بالستیک بین قاره ای، تاسیسات زیر بنایی، تاسیسات کنترل و فرماندهی و مانند آن به کارگرفته می شوند.
- انواع تاکتیکی با برد کمترکه عموما دارای سرجنگی معمولی بوده و علیه اهداف متحرک روی خشکی و دریا هم استفاده می شوند.
ج) از لحاظ برد(طبقه بندی امریکایی )
- short Range
موشک کروز با تعریف امروزی اولین بار توسط آلمان ها درجنگ جهانی دوم علیه مناطقی در جنوب شرقی انگلیس به کارگرفته شد که از سایتهای واقع درفرانسه به سمت هدف پرتاب میشد. این موشک با عنوان (V-1) در مدت زمان بسیار کوتاهی در حین جنگ دوم جهانی توسعه یافته و به تولید انبوه رسید. آلمان ها در طی چند ماه با بیش از 5000 فروند ازاین موشک ها لندن را مورد هدف قرار دادند. این موشک در آن زمان ازیک موتور پالس جت برای پیشرانش بهره می گرفت و سیستم هدایت و ناوبری ضعیفی داشت که دلیل اصلی در پایین آمدن احتمال برخود این موشک با هدف بود، به طوری که طبق برخی گزارش ها تنها حدود سی درصد از این موشک ها در محدوده هدف فرود می آمدند.
موشک V-1 به شکل گستردهای در جنگ جهانی دوم مورد استفاده واقع شد
از زمان پرتاب این موشک ها توسط آلمانها، آمریکاییها تحقیقاتی را برای شناسایی این سیستم تسلیحاتی آغاز نمودند تا اینکه دراواسط سال 1944، نیروی هوایی موفق به دستیابی به بقایای یکی از این موشک ها شد که ظاهرا سقوط کرده و عمل نکرده بود. طی مدت بسیار کوتاهی (17روز) با استفاده از مهندسی معکوس، نمونه ای از این موشک در امریکا ساخته شد و پس از تستهای اولیه بواسطه شرایط جنگی آن زمان، برای تولید انبوه این وسیله پرنده به تعداد 75000 فروند برنامه ریزی هایی صورت گرفت. بانرخ تولید روزانه چند صد فروند سرانجام سفارش تولید 12000 فروند صادر شد که به پایان یافتن جنگ پس از تولید هزار و چهارصدمین فروند، روند تولید این موشک متوقف گردید.
هدایت به کار گرفته شده درV-1 بسیار ساده بود. در V-1 موتور موشک پس از یک زمان از پیش تنظیم شده خاموش میشد و با خاموش شدن موتور، موشک وارد دایو شده و بدین ترتیب به هدف برخورد می نمود. این سیستم دقت بسیار کمی را برای موشک به همراه داشت. از اینرو امریکاییها درصدد اصلاح و تغییر آن برآمدند و برای این منظور دراوایل سال 1945 آزمایش این موشک را با یک سیستم هدایت از طریق فرمان رادیویی آغاز نمودند. اگر چه با این سیستم دقت این موشک ها به میزان قابل توجهی افزایش یافت ولی همچنان خطای موجود زیاد و در بهترین شرایط درحدود 400 متر به ازای 160 کیلومتر برد موشک بود. این موشک ها خیلی زود از خدمت خارجی گردید و انگیزه و مبنای توسعه موشک های کروز درآینده شد. به عنوان مثال از نتایج حاصل از تست های این موشک مستقیما در توسعه موشک های کروز بعدی امریکایی یعنی RGM-6 Regulus بهره گرفته شد. در اواخردهه 40 ونیز دهه 50 برنامه موشک های کروز به عنوان یک سلاح تاکتیکی در ایالات متحده دنبال میشد. در این دوره با توسعه موشک هایی نظیر Regulus ,Matador ,Mace ,Snark، موشکهای کروز به خصوص در زمینه هدایت و پرتاب به تدریج توسعه یافتند. ولی همچنان علی رغم پیشرفت های صورت گرفته، مساله هدایت به عنوان یک عامل محدود کننده در این موشک ها مطرح بود. در دهه 60تمرکز بر روی موشک های بالستیک، موشک های کروز را به حاشیه برد و این موضوع به طور مضاعف توسعه موشک های کروز را تحت الشعاع قرار داد. البته باید توجه داشت که آنچه در موشکهای کروز اولیه مطرح بود، ساخت یک هواپیمای بدون سرنشین بود که بتواند صرفا یک سرجنگی (غالباَ یک کلاهک هسته ای) را تا نقطه هدف حمل نماید و قابلیت هایی که امروزه از یک موشک کروز انتظار میرود در این دوره زمانی مطرح نبود.
موشک های کروز توسعه یافته تا پیش از دهه 50 میلادی، عمدتا شباهت زیادی به هواپیماهای هم دوره خود داشته و دارای ابعاد بزرگی بودند و همانگونه که پیشتر نیز گفته شد در زمینه هدایت با مشکلات اساسی مواجه بودند. این مشکلات در کنار سایر موانع تکنولوژیک در راه توسعه این نوع موشکها منجر به وقفهای حدودا ده ساله درتوسعه آنها گردید. این امر که به ویژه در تاریخچه رشد و توسعه موشک های کروز در ایالات متحده به خوبی نمایان است، مقارن با دهه شصت و اوایل دهه هفتاد میلادی بود. در این دوره زمانی سرمایه گذاری سیستمهای تسلیحاتی بر روی موشکهای بالستیک قاره پیما متمرکز گردید.
در جنگ ویتنام، پدافند هوایی و موشک های سطح به هوایی که نسبتا موفق هم عمل می کردند، باعث شدند تا نیروهای امریکایی به تدریج به نوعی پرنده بدون سرنشین که قابلیت انجام عملیات شناسایی، فریب راداری و مانند آن را داشته باشد احساس نیاز کنند. به همین دلیل برنامه طراحی و ساخت یک RPV که هدف آن عمدتاَ فریب رادارهای دشمن به منظور تسهیل در پرواز بمب افکن های خودی بر فراز مناطق هدف و بمباران این مناطق بود، آغاز شد. کمی بعد امریکاییها دریافتند که از چنین وسیله ای کارهای دیگری نیز ساخته است، بطوریکه از آن می توان به عنوان یک سلاح موثر نیز استفاده نمود. وسیله ای که بتواند در ارتفاع کم و درنزدیکی سطح زمین پرواز کرده و RCS کمی هم داشته باشد به سختی توسط رادارهای زمینی و هوایی دشمن شناسایی شده و احتمال رهگیری آن توسط موشکهای پدافند هوایی دشمن بسیار کم می شود، بدین جهت قادر خواهد بود تا اعماق خاک دشمن نفوذ کرده تاسیسات ارزشمند دفاعی و پا زیر بنایی دشمن را هدف قرار دهد. امریکایی ها توجه خود را معطوف به این نکته کرده واین بار با نگاهی تازه به این سیستم تسلیحاتی، برنامه های جدیدی را برای توسعه موشک های کروز با چنین قابلیت هایی آغاز نمودند. این امرمقارن با اوایل دهه 70 میلادی بود. در این زمان بسترهای تکنولوژیکی لازم برای توسعه چنین سلاح هایی هم فراهم شده بود و تکنولوژی های در دسترس و تازه توسعه یافته، اجازه طراحی و ساخت چنین موشک هایی را به برنامه ریزان وزارت دفاع امریکا می دادند. بدین ترتیب موشک های کروز به عنوان سلاح های استراتژیک مورد توجه قرار گرفتند. جالب توجه است که در هر دوره زمانی، تکنولوژی های موجود در دسترس[4] و بالانس این تکنولوژیها، صاحب تکنولوژی را به سمت نوع خاصی از سلاح سوق می دهد و به طور کلی یکی از عوامل تغییر سلاح های استراتژیک و تعیین کننده، تکنولوژی و توانمندی های فنی و برتریهای تکنولوژیک است. در محدوده زمانی مورد بحث ما نیز توسعه موتورهای توربینی کم حجم با قابلیت اعتماد بالا، نسبت تراست به وزن بالا، مصرف سوخت کم، دمای پایین گازهای خروجی و نیز روشها و سیستمهای پردازش و ذخیره اطلاعات، در کنار روش های نوین هدایت و نیز کوچک شدن تجهیزات الکترونیکی و اویونیکی لازم در ایالات متحده از یک سو و از سوی دیگر پیشرفت پدافندهای هوایی شوروی (سابق) و توان بازدارندگی آنها علیه بمب افکن استراتژیک ایالات متحده یعنی B-52 و رشد سیستم های راداری این کشور باعث شد تا این موشک ها به عنوان سلاح هایی استراتژیک مورد توجه قرار گیرند.
موشکهای Matador و Mace به دلایل سیاسی و استراتژیک خیلی زود بازنشسته شدند
در این مقطع زمانی (اوایل دهه هفتاد)، مزایای موشک های کروز نظیر پنهانکاری و قابلیت نفوذ تا عمق خاک دشمن، در کنار هزینه های نسبتا کم تحقیقات و توسعه و پایین بودن قیمت نهایی هر فروند (در مقایسه با سیستم های تسلیحاتی جایگزین) و... آنچنان مورد توجه قرار گرفت که باعث شد در آن مقطع پروژههایی نظیر بمب افکن دور برد و پنهانکار 1- B به نفع پروژه موشک های کروز کنار گذاشته شوند. در این دوره، پروژه های نظیر ALCM که یک موشک LACM است و نیز Harpoon که یک موشک ASCM است درایالات متحده آغاز شدند وکمی بعد موشک Tomahawk نیز به آنها اضافه شد.
توسعه این موشکها در دهه 80 نیز ادامه یافت، اما ابتدای دهه 90 نقطه عطفی در تاریخ موشک های کروز به شمار می رود. استفاده از این موشک هادر چندین عملیات نظامی که علیه عراق صورت گرفت، باعث شد تا این موشک ها از طرف سایر کشورها به شدت مورد توجه قرار گیرند. و شاید همین موضوع یکی از علل کشیده شدن کشورهایی نظیر چین، آلمان، سوئد، ایتالیا، اسرائیل، آفریقای جنوبی و انگلستان به سمت توسعه چنین سیستم های آفندی بوده باشد.
به طور کلی موفقیت موشک های کروزی نظیر Tomahawk در سلسله جنگ هایی که در دهه 90 و دو، سه سال پس از آن رخ داد، علاقه کشورهای مختلف را به دستیابی به موشک های کروزی از این دست تحریک کرده است، به طوریکه بازار این موشک ها در سال 2015 (که توسط یک سازنده غربی تسلیحات تخمین زده شده) چیزی حدود 7000/6000 فروند می باشد (بدون احتساب مواردی که روسیه، چین و ایالات متحده وارد خدمت کرده ویا سفارش خواهند داد).