فریبرز خوب نژاد از افراد کلیدی در اردوگاه های اسارت رژیم بعثی عراق
ماجرای پذیرفتن قطعنامه از سوی ایران در 27 تیرماه 67 و سپس پذیرفتن آن از
سوی صدام در یک ماه بعد را این گونه روایت می کند:
نزدیک به دو سال
بود که اخبار مهمی از پیروزی های رزمندگان اسلام در جبهه ها دریافت نمی شد
و طبعا ابهامات و سوالات جدی در ذهن آزادگان ایحاد شده بود. در ماههای
آغازین سال 1367 این ابهام و سوالات تبدیل به نگرانی و تردید جدی در مورد
آینده جنگ شد.
با پیشروی های ارتش عراق در این ماه ها و سرعت
عملیات پشت سر هم ارتش عراق و تبلیغات گسترده ای که در رسانه های عراق در
تهییج و تشویق مردم صورت می گرفت غم سنگینی بر فضای ذهنی آزادگان سایه
افکنده بود. فعالان فرهنگی و چهره های تاثیر گذار اردوگاه بر آن شدند که
برای زدودن آثار این فضا برنامه های تبلیغی مناسبی جهت انتقال به عموم
تدارک دیده شود.
به خاطر دارم در یکی از جلسات برنامه ریزی که
محرمانه هم برگزار می شد هر کدام خبر رسمی انتصاب جناب آقای هاشمی به
جانشینی فرماندهی کل قوا را تحلیل می کردند. در مجموع دو تحلیل ارائه شد.
عده ای معتقد بودند چون عراق مجددا دست به تجاوز زد، ایران قصد دارد از
خطوط قرمز قبلی مانند عدم حمله به مناطق مسکونی و غیر نظامیان چشم پوشی
کند و در واقع سرنوشت جنگ را یکسره کند. بنابراین نباید فرماندهی چنین
اقداماتی به عهده حضرت امام باشد. از میان جمع برادری از فرماندهان تیپ 57
حضرت ابوالفضل به نام (فواد فرد) تحلیل دومی ارائه داد.
او در میان
بهت دیگران گفت تحلیل واقعی این است که شرایط جنگ به هیچ وجه به نفع ما
نیست و ارتجاع منطقه و استکبار بیش از هر زمان دیگری قصد دارند شرایط جنگ
را علیه ایران رقم بزنند بنابراین شاید این اعلام جانشین فرماندهی به خاطر
پذیرش قطعنامه ای است که در جریان است. اینکه این تحلیل ها چقدر درست
بودند از حیطه اطلاعات من خارج است و در مورد آنها قضاوتی ندارم.
شب
اعلام قطعنامه ظاهرا مصادف با شب میلاد یکی از ائمه علیهم السلام بود و
حقیر در حال سخنرانی برای بچه های آسایشگاه بودم که متوجه سر و صدای شادی
و تیراندازی از بیرون اردوگاه شدیم. سخنرانی ناتمام ماند و بچه ها از پشت
پنجره ها نظاره گر رقص و پایکوبی عراقی ها همزمان با پخش سخنان صدام
بودند. برای من و دیگران که عربی می فهمیدیم و البته بعدا همه بچه ها دیدن
این صحنه ها درد آور بود. در واقع آن شب گریستیم. بلند گو پشت سر هم و
لاینقطع سخنان صدام را پخش می کرد، مضمون این سخنان این بود که "من گفتم
روزی ملاها و [امام]خمینی را مجبور به پذیرش پایان جنگ خواهم کرد."
خواننده
عزیز به خوبی می تواند فشار این درد جانکاه را همراه با سایر آلام اسارت
حس کند. فردا صبح که روزنامه های عراق را به اردوگاه آوردند. اکثر مطالب
آن روز پیرامون جنگ، پذیرش قطعنامه و قهرمان بازی های صدام بود و قسمت
هایی از پیام حضرت امام مبنی بر پذیرش قطعنامه نیز در برخی از صفحات چاپ
شده بود.
مجددا جلسه توجیهی با سرپرستی برادر عزیز آزاده عیسی
نریمی سا جهت توجیه و گذر از این بحران روحی تشکیل شد تا شب توسط سخنرانان
به آسایشگاه منتقل شود. بین دو نماز شروع کردم به ترجمه پیام حضرت امام،
اما اشک و گریه من را برای ادامه و دیگران را برای شنیدن امان نمی داد.
اوج این دلشکستگی در ترجمه فراز مربوط به نوشیدن جام زهر بود که دیگر
نتوانستم ادامه بدهم.
اما باید گفت شرایط پیش آمده برای خیلی از
بچه ها شرایط عمومی یک سال و اندی جبهه ها و حملات سال 67 ارتش عراق قابل
انتظار بود. به حول و قوه پروردگار، همت حضرت امام(ره)، فرماندهان شجاع
دفاع مقدس، هجوم مردم به جبهه ها و پاسخ محکمی که به تجاوز مجدد ارتش عراق
دادند قدری از این دلشکستگی جبران شد.
اما آنچه دلها را لبریز از
امید و شادی کرد روزی بود که صدام با قبول شرایط ایران رسما به همه خواسته
های ایران تن داد. صبح روز 22 یا 23 مرداد 67 رادیو تلویزیون عراق با
نواختن موسیقی های حماسی خبر از اعلام نامه مهمی از صدام می دادند و پس از
ساعاتی گوینده معروف بعثی تلویزیون عراق به نام مقداد مراد که معمولا
بیانیه های صدام را قرائت می کرد شروع به خواندن نامه صدام به جناب آقای
هاشمی کرد. من کنار سیم خاردار، سراپا گوش ایستاده بودم و تعداد زیادی از
بچه ها برای ترجمه نامه اطرافم را احاطه کرده بودند.
صدام آن نامه را با کلماتی با این مضمون آغاز کرد:
" لقد تحقق کل ما اردتموا... و کنتم اصرتموا علیه"
که
معنی آن تحقق تمام خواسته های جمهوری اسلامی در آن مقطع بود و به دنبال آن
به عنوان حسن نیت موافقت خود را برای شروع آزادی اسرا اعلام کرد.
بدون
هیچ مجامله ای سوگند می خورم حلاوت مفهوم کلمات آغازین این نامه برای
دقایقی بند دوم و آزادی اسرا را از یادم برد. در این فاصله تلخی پذیرش
قطعنامه، گنده گویی های صدام، پیام دردناک امام و ... از ذهنم عبور کردند
و حالا اقرار بی رحم ترین دیکتاتور قرن به تحقق خواسته های به حق ایران.
به
آسایشگاه رفتم و سجده شکری به جا آوردم و از سویدای دل برای امام دعا کردم
و درستی تصمیم حضرت امام و مسئولان نظام جمهوری اسلامی را با همه وجودم حس
کردم.